کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الاغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
الاغ
/'olāq/
معنی
۱. = خر۱
۲. (صفت) [عامیانه، مجاز] احمق؛ نفهم.
۳. [قدیمی، مجاز] پیک؛ قاصد.
۴. [قدیمی] اسبی که پیک بر آن سوار شود.
۵. [قدیمی] در دورۀ مغول، عوارضی که مغول برای پیکها و چهارپایان آنها میگرفتند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حمار، خر، درازگوش
۲. احمق
دیکشنری
ass, burro, donkey, moke
-
جستوجوی دقیق
-
الاغ
واژگان مترادف و متضاد
۱. حمار، خر، درازگوش ۲. احمق
-
الاغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] 'olāq ۱. = خر۱۲. (صفت) [عامیانه، مجاز] احمق؛ نفهم.۳. [قدیمی، مجاز] پیک؛ قاصد.۴. [قدیمی] اسبی که پیک بر آن سوار شود.۵. [قدیمی] در دورۀ مغول، عوارضی که مغول برای پیکها و چهارپایان آنها میگرفتند.
-
الاغ
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ تر. ] = اولاغ . اولاق : (اِ.) 1 - خر. 2 - (عا.) نفهم ، احمق (نوعی دشنام ).
-
الاغ
لغتنامه دهخدا
الاغ . [ اُ ] (اِ) قاصد و پیک . (برهان ). آنکه برای او اسب توشه مهیا دارند تا بجایی که نامزد بود زود رسد. (شرفنامه ٔ منیری ) : الاغ خدمتت مه شد که بر گردون چو آب زرخطوط امر خویش از تخته ٔ سیمین میخوانی . ابوعلی بن حسین مروزی (لباب الالباب ج 2 ص 343)....
-
الاغ
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: xar طاری: xar طامه ای: xar طرقی: xar کشه ای: xar نطنزی: xer
-
الاغ
واژهنامه آزاد
امروزه این واژه معادل خر (حیوان بارکش) است. مجازاً به آدم نفهم و کودن و بی شعور هم اطلاق می شود. الاغ در قدیم به اسب چاپار گفته می شد و به پیک و قاصد هم الاغ می گفتند. مغول ها به عوارضی که از پیک ها و چارپایان آن ها می گرفتند الاغ می گفتند.
-
الاغ
واژهنامه آزاد
نوعی حیوان باربر
-
واژههای مشابه
-
الاغ دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [ترکی. فارسی] 'olāqdār خرکچی؛ خربنده؛ چاروادار.
-
ماچه الاغ
لغتنامه دهخدا
ماچه الاغ . [ چ َ / چ ِ اُ ] (اِ مرکب ) خر ماده . ماچه خر. ماده خر. طالة. بترة. ام حلس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
الاغ بندری
لغتنامه دهخدا
الاغ بندری . [ اُ غ ِ ب َ دَ ] (ترکیب وصفی ) نوعی الاغ کوچک اندام تیزرو که در بنادر فارس وبوشهر موجود است . (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 299).
-
الاغ دادن
لغتنامه دهخدا
الاغ دادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از خرج سفر دادن و این مرکب است از ترکی و فارسی چه الاغ ترکی است و بمعنی برید است که بسرعت راه طی نماید. (انجمن آرای ناصری ). رجوع به الاغ شود.
-
صدای الاغ
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: arar طاری: arar طامه ای: arar طرقی: arar کشه ای: arar نطنزی: arar
-
اُلاغ جون !
لهجه و گویش تهرانی
خطاب شوخی به کسی برای تَنَبّه
-
فهم الاغ
لهجه و گویش تهرانی
نهایت نادانی :()را ندارد