کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الآن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
الآن
/'al'ān/
معنی
۱. زمانی که در آن هستیم.
۲. (قید) اکنون؛ همیندم؛ دراینوقت؛ اینهنگام.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
الآن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'al'ān ۱. زمانی که در آن هستیم.۲. (قید) اکنون؛ همیندم؛ دراینوقت؛ اینهنگام.
-
الآن
دیکشنری عربی به فارسی
حالا , اکنون , فعلا , در اين لحظه , هان , اينک
-
الآن
واژهنامه آزاد
هم اکنون، حالا
-
واژههای مشابه
-
آلان
فرهنگ نامها
(تلفظ: ālān) (= الان ، اران) [اران /arrān/ = آران ، آلان و الان : آر (= آریا) + ان (پسوند مکان)] ، روی هم به معنی سرزمین آریاییها ؛ نام سرزمینی در شمال غربی ایران که روسها به آن نام آذربایجان را دادهاند ؛ اعراب نام پارسی این شهر (آران) را تغییر دا...
-
الان
واژگان مترادف و متضاد
اکنون، الحال، اینک، حال، حالا، حالیا
-
الان
فرهنگ واژههای سره
اکنون، اینگاه، ایدر، همینگاه، هم اکنون
-
الان
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (ق .) این دم ، اکنون .
-
آلان
لغتنامه دهخدا
آلان . (اِخ ) نام مملکت و قومی به نزدیکی ارمینیه مشتمل بر قراء کثیره . یاقوت گوید این کشور مجاور دربند است در جبال قفقاز و لقب پادشاه آنجا کنداج است و میان این مملکت و جبال قفقاز قلعه و پلی است بزرگ و قلعه را باب اللان نامند و تا تفلیس چندین روزه راه...
-
الاَّن
لغتنامه دهخدا
الاَّن . [ اَل ْ آ ] (ع ق ) اکنون . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آنفاً. (مهذب الاسماء) (ربنجنی ). کنون . اینک . آنفاً. رجوع به آن شود.
-
الان
لغتنامه دهخدا
الان . [ اَ ] (اِخ ) مشرق و جنوب وی سریر است و مغرب وی روم است و شمال وی دریای کرز و بخاک خزرانست و این ناحیتی است اندر شکستگیها و کوهها و جائی بانعمت و ملکشان ترساست و ایشان را هزار ده است بزرگ و اندر میان ایشان مردمانی اند ترسا و مردمانی بت پرستند ...
-
الان
لغتنامه دهخدا
الان . [ اَل ْ لا ] (اِخ ) لان : تف تیغ هندیش هندوستانی علی الروس در روس و الان نماید.خاقانی .
-
عق-الان
لغتنامه دهخدا
عق-الان . [ ع ِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عقال .رجوع به عقال شود. || زکات و صدقه ٔ دو سال : علی بنی فلان عقالان ؛ بر آنها صدقه ٔ دو سال است . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عقال شود.
-
آلان براغوش
لغتنامه دهخدا
آلان براغوش . [ ب َ ] (اِخ ) نام خُرّه ای از سراب آذربایجان ، وسعت آن سی فرسنگ مربع و دارای بیست وهفت قریه ، مرکز آن را آلان نامند. حد شمالی این خرّه مشگین شرقی و جنوبی آن شقاقی و غربی خانمرود است .
-
آلان کوه
لغتنامه دهخدا
آلان کوه . (اِخ ) نام کوهی بمغرب دریاچه ٔ خزر.