کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
علوان آق شهری
لغتنامه دهخدا
علوان آق شهری . [ع َل ْ ن ِ ش َ ] (اِخ ) بابا نعمةاﷲ. از خواجگان طریقت نقشبندیه . رجوع به بابا نعمةاﷲ محمود نخجوانی شود.
-
علی آق کرمانی
لغتنامه دهخدا
علی آق کرمانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) قریمی آق کرمانی ، ملقّب به نقشی . رجوع به علی قریمی شود.
-
علی آق کرمانی
لغتنامه دهخدا
علی آق کرمانی . [ ع َ ی ِک ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ آق کرمانی حنفی . فقیه بود و درسال 1028 هَ . ق . در آق کرمان درگذشت . او را مجموعه ای است از فتاوی . (از معجم المؤلفین ج 7 ص 131 از هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 754 و ایضاح المکنون ج 2 ص 155).
-
گدانه آق انجیک
لغتنامه دهخدا
گدانه آق انجیک . [ ] (اِخ ) از طوایف ترکمن ساکن خاک ایران است .
-
یعقوب آق قویونلو
لغتنامه دهخدا
یعقوب آق قویونلو. [ ی َ ب ِ ق ُ ] (اِخ ) سلطان یعقوب پسر اوزون حسن . و رجوع به یعقوب بیک شود.
-
جهانگیر آق قویونلو
لغتنامه دهخدا
جهانگیر آق قویونلو. [ ج َ رِ ق ُ ] (اِخ ) یکی از امرای آق قویونلو که در آذربایجان و غیره از سال 848 هَ . ق ./ 1444 م . بحکومت رسید. رجوع به ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 227 شود.
-
جامع آق سنقر
لغتنامه دهخدا
جامع آق سنقر. [ م ِ ع ِ س ُ ق ُ ] (اِخ ) مسجد جامع معروفی است به مصر. این جامع راامیر آق سنقر (ابراهیم آغا) ناصری برپا کرد. وی از ممالیک ناصر محمدبن قلاوون و متنفذترین مرد سیاسی این سلسله است . وی بنای این جامع را در شانزدهم رمضان 848 هَ .ق . آغاز کر...
-
علی آباد آق تپه
لغتنامه دهخدا
علی آباد آق تپه . [ ع َ دِ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان واقعدر 38 هزارگزی جنوب خاوری همدان ، نزدیک آق تپه . دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
امیرحسن آق قوینلو
لغتنامه دهخدا
امیرحسن آق قوینلو. [ اَ ح َ س َ ن ِ ی ُ ] (اِخ ) معروف به حسن بیک یا اوزون حسن . نخستین فرمانروای خاندان آق قوینلو (873 - 882 هَ .ق .) بود. رجوع به حسن آق قوینلو شود.
-
حسن آق قوینلو
لغتنامه دهخدا
حسن آق قوینلو. [ ح َ س َ ] (اِخ ) معروف به حسن بیگ یا اوزن حسن بن امیرعلی بن عثمان بن قتلغبیگ بن حاجی بیگ ، مکنی به ابونصر. نخستین فرمانروای خاندان آق قوینلو در آذربایجان و قفقاز (873 - 882 هَ . ق .) که صورت گوسفند سفید بر پرچم خویش مینگاشتند. او حکو...
-
آقا پسر ،آق پسر
لهجه و گویش تهرانی
خطاب محترمانه به پسر بچه
-
اُق و پُق
لهجه و گویش تهرانی
استفراغ
-
آبجی، آق باجی
لهجه و گویش تهرانی
خواهر
-
اُق و پُق
فرهنگ گنجواژه
استفراغ.
-
اُق و ریغ
فرهنگ گنجواژه
پائین و بالا شدن.اسهال واستفراغ.