کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقلیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اقلیم
/'eqlim/
معنی
۱. [مجاز] مملکت؛ کشور.
۲. (جغرافیا) ناحیهای از کرۀ زمین که وضعیت آبوهوایی مشخصی داشته باشد.
۳. (جغرافیا) وضعیت آبوهوایی هر ناحیه.
۴. [قدیمی] (جغرافیا) هر یک از هفت قسمت خشکیهای عالم که طول بلندترین روز در هر کدام از آنها با هم نیمساعت اختلاف دارد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. هوا
۲. بوموبر، حوزه، زمین، سرزمین، کشور، مرزوبوم، مملکت، ولایت
برابر فارسی
اب وهوا
دیکشنری
climate, continent, landmass
-
جستوجوی دقیق
-
اقلیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. هوا ۲. بوموبر، حوزه، زمین، سرزمین، کشور، مرزوبوم، مملکت، ولایت
-
اقلیم
فرهنگ واژههای سره
اب وهوا
-
اقلیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: اَقالیم] 'eqlim ۱. [مجاز] مملکت؛ کشور.۲. (جغرافیا) ناحیهای از کرۀ زمین که وضعیت آبوهوایی مشخصی داشته باشد.۳. (جغرافیا) وضعیت آبوهوایی هر ناحیه.۴. [قدیمی] (جغرافیا) هر یک از هفت قسمت خشکیهای عالم که طول بلندت...
-
اقلیم
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ معر - یو. ] (اِ.) 1 - کشور، مملکت . 2 - ولایت . ج . اقالیم .
-
اقلیم
لغتنامه دهخدا
اقلیم .[ اِ ] (معرب ، اِ) هفت یک ربع مسکون . (منتهی الارب ). کشور و مملکت و ولایت . (ناظم الاطباء). کشور. (مهذب الاسماء). هفت یک بهره ٔ ربع مسکون چه باعتقاد متقدمین یک ربع از چهار ربع کره ٔ ارض مسکون است و سه ربع دیگر را آب گرفته و این ربع را که ربع ...
-
climate
اقلیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] مجموعۀ شرایط جوّی و هواشناختی خاص یک منطقۀ کرۀ زمین متـ . آبوهوا
-
اقلیم
دیکشنری فارسی به عربی
قارة , نصف الکرة الارضية
-
واژههای مشابه
-
macroclimate
کلاناقلیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] اقلیم یک منطقۀ جغرافیایی وسیع در حد بخشی از یک قاره یا کل آن به طول چند صد تا چند هزار کیلومتر
-
mesoclimate
میاناقلیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] اقلیم یک منطقۀ جغرافیایی کوچک به طول چند ده تا چند صد کیلومتر با تنوع گیاهی، شیب زمین، پیکرۀ آب و مناطق شهری گوناگون که در اقلیم وسیعتری در کلاناقلیم قرار دارد
-
هفت اقلیم
لغتنامه دهخدا
هفت اقلیم . [ هََ اِ ] (اِ مرکب ) در گاتها از هپته بومی یعنی هفت بوم سخن رفته است : زردشت از دیوپرستان شکایت کند و گوید که آنان به واسطه ٔ دروغ وخودستایی در روی هفت بوم شهرتی یافتند. در دیگر بخشهای اوستا به جای هفت بوم غالباً هپتوکرشوره یعنی هفت کشور...
-
climate system
سامانۀ اقلیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] سامانهای شامل جوّ، آبکره، یخکره، سنگکره و زیستکره که در نتیجۀ برهمکنش با واداشتهای (forcing) خارجی اقلیم زمین را ایجاد میکند
-
climate change
تغییر اقلیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ، مهندسی محیطزیست و انرژی] هر تغییر طبیعی یا مصنوعی در آب و هوای سطح کرۀ زمین یا یک منطقۀ خاص
-
ecoclimate
بوماقلیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] اقلیمی که در زیستگاهی مشخص عاملی بومشناختی به شمار میآید
-
هفت اقلیم
فرهنگ فارسی معین
( ~. اِ) (اِمر.) هفت کشور، کنایه از: تمام کشورهای روی زمین .