کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقلیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اقلیت
/'aqal[l]iy[y]at/
معنی
۱. کم بودن.
۲. (اسم) جمعیت یا گروهی که دارای نژاد، مذهب، یا آداب و رسوم خاصی باشند و نسبت به عموم مردم تعدادشان کم باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
کمترینها ≠ اکثریت
برابر فارسی
بخش کمتر، کمترین، کمتر
دیکشنری
ethnic, fringe, minority
-
جستوجوی دقیق
-
اقلیت
واژگان مترادف و متضاد
کمترینها ≠ اکثریت
-
اقلیت
فرهنگ واژههای سره
بخش کمتر، کمترین، کمتر
-
اقلیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اقلیَّة، مقابلِ اکثریت] 'aqal[l]iy[y]at ۱. کم بودن.۲. (اسم) جمعیت یا گروهی که دارای نژاد، مذهب، یا آداب و رسوم خاصی باشند و نسبت به عموم مردم تعدادشان کم باشد.
-
اقلیت
فرهنگ فارسی معین
(اَ قَ یَّ) [ ع . ] (مص جع .) 1 - کم بودن . 2 - قسمت کمتر، بخش کمتر. 3 - گروهی از افراد یک کشور یا یک شهر که دین یا نژادشان با اکثریت مردم آن جا فرق داشته باشد.
-
اقلیت
لغتنامه دهخدا
اقلیت . [ اَ ق َل ْ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ، اِ) اندک بودن . اندکی کم بودن . قسمت کمتر، مقابل اکثریت .- اقلیت پارلمانی ؛ عده ای از نمایندگان که با برنامه های دولت موافق نباشند و عدّه ٔ آنان به آن اندازه نرسد که رأی ایشان بتواند دولت را ساقط کند...
-
اقلیت
دیکشنری فارسی به عربی
اقلية
-
اقلیت
واژهنامه آزاد
اقلیت:میهنگان، هم میهنان اقلیت، به جای واژه ی ناپسند اقلیت، این واژه ی فخیم و ایرانی زیبا و برازنده ی همه ی هم میهنان ایرانی است. همه ی اقلیت قومی و دینی، آنچه که از میهن بر جای مانده و به مردم رسیده باشد، یا آنچه که به میهن تعلق و تطبیق دارد. مانند ...
-
واژههای مشابه
-
social minority
اقلیت اجتماعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، جامعهشناسی] گروهی اجتماعی که به دلایل نژادی یا جنسیتی یا اقتصادی یا مرامی یا اخلاقی دارای چشماندازهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی متفاوت با کلیت جامعهای است که در آن زندگی میکنند
-
حزب اقلیت پارلمان
دیکشنری فارسی به عربی
حزب المعارضة
-
نمایندگان جناح اقلیت (در پارلمان)
دیکشنری فارسی به عربی
الجبهة المعارضة
-
محل کوچکی از شهر که محل سکونت اقلیت هااست
دیکشنری فارسی به عربی
غيتو
-
واژههای همآوا
-
عقلیة
لغتنامه دهخدا
عقلیة. [ ع َ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث عقلی . منسوب به عقل . رجوع به عقل و عقلی شود. || علوم عقلیه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
اغلیة
لغتنامه دهخدا
اغلیة. [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ غَلاء، یعنی نوعی از ماهی خرد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ غلاء. یعنی ماهی کوچک تن . (از اقرب الموارد).