کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقلی
لغتنامه دهخدا
اقلی . [ اُ ] (ترکی ، اِ) از اُقُل ترکی بمعنی پسر + یاء نشانه ٔ اضافه : عمواقلی ، خال اقلی ، دایقلی ؛ پسرعمو، پسرخاله ، پسردایی . (یادداشت مؤلف ).
-
اقلی
لغتنامه دهخدا
اقلی . [ اُ ] (معرب ، اِ) بضم اول بر وزن قفلی بلغت یونانی کلید را گویند. (آنندراج ) (برهان ).
-
واژههای مشابه
-
دایی اقلی
لغتنامه دهخدا
دایی اقلی . [ اُ ] (اِ مرکب ) (از: دائی فارسی که بتخفیف درتلفظ عامه دای گفته شود + اقلی ترکی به معنی پسر + یاء نسبت ). دای اقلی . پسردایی . دایی زاده . خالوزاده .
-
عم اُقلی
لهجه و گویش تهرانی
عم قلی،پسر عمو
-
واژههای همآوا
-
عقلی
واژگان مترادف و متضاد
عقلانی ≠ نقلی
-
عقلی
لغتنامه دهخدا
عقلی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عقل . هر امری که حس باطن را در آن مدخلیتی نباشد، آن را عقلی نامند، و این معنی بنا بر قول مشهور باشد. و گاه اطلاق شود بر چیزی که آن چیز و یا ماده ٔ آن به تمامی به یکی از حواس ظاهره ادراک نشود خواه جزئی از ماده ٔ آن چی...
-
اغلی
فرهنگ فارسی معین
(اَ لا) [ ع . ] (ص تف .) گران بهاءتر، گرانتر.
-
اغلی
لغتنامه دهخدا
اغلی . [ اَ لا ] (ع ن تف )گرانبهاتر. بیش بهاتر. گرانتر. (فرهنگ فارسی معین ). ارجمندتر. پرارزتر. قیمتی تر. (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال : اغلی فداءً من الاشعث بن قیس الکندی . اغلی فداءً من حاجب بن زرارة . اغلی فداءً من بسطام بن قیس . (از یادداشت م...
-
عقلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به عقل) [عربی. فارسی، مقابلِ نقلی] 'aqli ۱. مبتنی بر عقل.۲. ویژگی آنچه ادراک آن با قوۀ عقل صورت میگیرد.
-
جستوجو در متن
-
خال اغلی
لغتنامه دهخدا
خال اغلی . [ اُ ] (اِ مرکب ) خال اقلی . پسر خاله . این کلمه از خال عربی برادر مادرو اغل [ اُ غ ُ ] ترکی بمعنی پسر ترکیب یافته است .
-
دایقل-ی
لغتنامه دهخدا
دایقل-ی . [ ق ُ ] (اِ مرکب ) (از: دای مخفف دایی فارسی به معنی برادر مادر، خال ، مربرار + قلی مخفف اُقلی ترکی به معنی پسر) پسر دائی . پسر خال . خال زاده . دائی زاده .
-
اقلیدس
لغتنامه دهخدا
اقلیدس . [ اُ دِ ] (اِخ ) ابن نوقطرس بن برنیقس ریاضی دان و منجم و فیلسوف مشهور و متبحر در علم هندسه است که بصاحب جومطریا شهرت یافته و کتابی بهمین نام در هندسه تألیف کرده است که بزبان یونانی آنرا اسطروشیا خوانند و معنی آن اصول هندسه است . حکیمی است ا...