کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقراض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقراض
لغتنامه دهخدا
اقراض . [ اِ ] (ع مص ) وام دادن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن )(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (صراح اللغة). قرض دادن : و اقرضوا اﷲ قرضاً حسناً. (قرآن 18/57). || در پاداش کسی جدا کردن پاره ای از زمین و جز آن . || پیش فرستادن نیکی و بدی را....
-
واژههای همآوا
-
اغراض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ غَرَض] 'aqrāz = غرض
-
اغراض
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ غرض ؛ خواست ها، هدف ها.
-
اغراز
لغتنامه دهخدا
اغراز. [ اِ ] (ع مص ) گیاه غرز رویانیدن زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گیاه غرزدار شدن وادی : اغرز الوادی ؛ صار ذاغرز فهو مغرز ای منبت الغرز. (از اقرب الموارد). || بسیار یز گردیدن زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فروکردن چیزی در زمین :...
-
اغراض
لغتنامه دهخدا
اغراض . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَرض ، بمعنی پیش بند شتر مانند تنگ زین را. || ج ِ غَرَض ، بمعنی نشانه ٔ تیر و خواست و آهنگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به غرض شود. || مأخوذ از تازی . غرضها. خواهشها. آرزوها. مرادها. اراده ها. قصدها...
-
اغراض
لغتنامه دهخدا
اغراض . [ اِ ] (ع مص ) خمیر تازه کردن برای چاشت قوم : اغرض لهم غریفاً. (از منتهی الارب ). سرشتن خمیر برای چاشت قوم و بشب نخورانیدن به آنان : اغرض للقوم غریفاً؛ عجن عجیناً ابتکره و لم یطعمهم بائتا. (از اقرب الموارد). || پر گردانیدن . (منتهی الارب ) (آ...
-
جستوجو در متن
-
مقرض
لغتنامه دهخدا
مقرض . [ م ُ رِ] (ع ص ) وام دهنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقراض شود.
-
مقروض
لغتنامه دهخدا
مقروض . [ م َ ] (ع اِ) نشخوار شتر که از گلو برآرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) بریده شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مدیون و قرض دار و وام دار. (ناظم الاطباء). وام داده شده . (آنندراج ). بدهکار. غریم . م...
-
وام
لغتنامه دهخدا
وام . (اِ) فام . افام . بام . پام . اوام . پهلوی : اپام (قرض ، دین )، ایرانی : آپمنه # (چیزی که دریافت شود) . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). قرض . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). دی...