کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقدس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اقدس
/'aqdas/
معنی
۱. مقدستر.
۲. منزهتر؛ پاکتر؛ پاکیزهتر.
۳. عنوانی احترامآمیز برای بزرگان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقدس
فرهنگ نامها
(تلفظ: aqdas) (عربی) پاکتر ، پاکیزهتر ، مقدستر ؛ عنوانی احترام آمیز برای بزرگان یا مکانهای مقدس.
-
اقدس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'aqdas ۱. مقدستر.۲. منزهتر؛ پاکتر؛ پاکیزهتر.۳. عنوانی احترامآمیز برای بزرگان.
-
اقدس
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) [ ع . ] (ص تف .) پاکتر، مقدس تر.
-
اقدس
لغتنامه دهخدا
اقدس . [ اَ دَ ] (اِخ ) یکی از شعرای فارسی گوی هندوستان است . پاره ای ازمنظومه ها و اشعار از وی یادگار مانده . از او است :درآن گلشن شمار بید مجنون ز تار زلف لیلی بود افزون .(از قاموس الاعلام ).
-
اقدس
لغتنامه دهخدا
اقدس . [ اَ دَ ] (ع ن تف ) پاکتر.(از آنندراج ). پاکیزه تر و مقدس تر. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
سردار اقدس
لغتنامه دهخدا
سردار اقدس . [ س َ رِ اَ دَ ] (اِخ ) لقبی است که به شیخ خزعل داده اند.
-
ارض اقدس
لغتنامه دهخدا
ارض اقدس . [ اَض ِ اَ دَ ] (اِخ ) لقب مشهد رضا علیه السلام : امام قلی میرزا را با شاهرخ میرزا به ارض اقدس آوردند و برادران را در مشهد مقدس ، علیقلی خان مقتول و شاهرخ میرزا... مخفی در ارگ مشهد مقدس محبوس ساخته خبر قتل او را منتشر ساختند. (مجمل التواری...
-
جستوجو در متن
-
مقدس
واژگان مترادف و متضاد
اقدس، باتقوا، پارسا، پاک، دیندار، سبوح، قدوس، متدین، منزه ≠ ناپاک، نامقدس
-
بهائیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بهائیَّة] bahā'iy[y]at فرقهای که پایهگذار آن میرزا حسینعلی نوری به بهاءالله است و مهمترین کتاب این فرقه کتاب اقدس است.
-
ثالوث
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) آن چه مرکب از سه باشد. ؛~ اقدس اب . ابن . روح القدس (در آیین نصاری ).
-
ثالوث
لغتنامه دهخدا
ثالوث . (ع اِ) آنچه مرکب از سه شده باشد. || ثالوث اقدس ؛ أب و ابن و روح القدس در مذهب نصاری . أقانیم .
-
دارالشهاده
لغتنامه دهخدا
دارالشهاده . [ رُش ْ ش َ دَ ] (اِخ ) ارض اقدس کربلا را گفته اند. (لغات محلی شوشتر).
-
ثالوث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sālus ۱. آنچه مرکب از سه باشد؛ آنچه از سه چیز ترکیب شود.۲. [مجاز] در مسیحیت، اب، ابن، و روحالقُدُس؛ ثالوث اقدس.