کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقحوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اقحوان
/'oqhovān/
معنی
= بابونه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقحوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹اکحوان› (زیستشناسی) [قدیمی] 'oqhovān = بابونه
-
اقحوان
فرهنگ فارسی معین
(اُ حُ) [ معر. ] (اِ.) 1 - بابونه . 2 - شکوفة ریحان و بابونه .
-
اقحوان
لغتنامه دهخدا
اقحوان . [ اَ ح َ ] (ع اِ) بر وزن ارغوان معرب اکحوان است که شکوفه ٔ ریحان و بابونه باشد. احداق المرضی . خبزالغراب . شجرةالکافور. بابونه ٔ گاو. و بضم اول و ثالث هم بنظر آمده . (آنندراج ) (برهان ). از اسفرمهاست ، نوعی از گاوچشم است میان او زرد است و کن...
-
اقحوان
لغتنامه دهخدا
اقحوان . [ اُ ح ُ ] (ع اِ) قُحوان . بابونج . بابونه . (منتهی الارب ). رجل الدجاجة. کرکاش . مقارجه . بابونک . بابونق . (یادداشت مؤلف ). شجره ٔ مریم . کافوریه . ج ِ اقاحی . اقاح . (منتهی الارب ). در تاج العروس آمده : اقحوان بابونج [ بابونه ] است نزد ع...
-
اقحوان
دیکشنری عربی به فارسی
گل داودي , ميناي طلا يي
-
جستوجو در متن
-
گل داودی
دیکشنری فارسی به عربی
اقحوان
-
مینای طلا یی
دیکشنری فارسی به عربی
اقحوان
-
انشامیش
لغتنامه دهخدا
انشامیش . [ ] (اِ) نوعی است از بابونه که عرب او را اقحوان بری خواند. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان نسخه ٔ خطی ). و رجوع به اقحوان و بابونج شود.
-
اقیحی
لغتنامه دهخدا
اقیحی . [ اُ ق َ ] (ع اِمصغر) مصغر اقحوان .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به اقحوان شود.
-
اکحوان
لغتنامه دهخدا
اکحوان . [ اَ / اُ ح ُ ] (معرب ، اِ) بابونه ٔ گاوچشم . (ناظم الاطباء). همان اقحوان است . (آنندراج ). بر وزن و معنی اقحوان است که شکوفه ٔ ریحان و بابونه باشد و شیرازیان بابونه گاو گویند ناسور را نافع است . (برهان ). و رجوع به بابونه و اقحوان شود.
-
بابونه
واژگان مترادف و متضاد
اقحوان، اکحوان، بابونج، بابونق، بابونک
-
طلفن
لغتنامه دهخدا
طلفن . [ ] (اِ) اقحوان . (فهرست مخزن الادویه ).
-
عین الاعلی
لغتنامه دهخدا
عین الاعلی . [ ع َ نُل ْ اَ لا ] (ع اِ مرکب ) اقحوان است . (مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اقحوان شود.
-
فربانیون
لغتنامه دهخدا
فربانیون . [ ف َ ] (معرب ، اِ) به لغت یونانی ، گلی است که بیرونش سفید و اندرونش زرد است و به عربی عین البقر و اقحوان گویند. (برهان ). اقحوان است . (فهرست مخزن الادویه ).