کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقتضاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اقتضاء
معنی
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) وام خود را بازخواستن . 2 - (مص ل .) درخور بودن . 3 - (اِمص .) خواهش ، درخواست . 4 - لزوم .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقتضاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) وام خود را بازخواستن . 2 - (مص ل .) درخور بودن . 3 - (اِمص .) خواهش ، درخواست . 4 - لزوم .
-
اقتضاء
لغتنامه دهخدا
اقتضاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) وام بازخواستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وام بازاستدن .(تاج المصادر بیهقی ). || تقاضا کردن . (المصادر زوزنی ) (ناظم الاطباء). طلب نمودن : همیشه تا بجهان اقتضای طبع آن است که گرم و سرد برآید بخار از آتش و آب . مسعودسعد...
-
اقتضاء
دیکشنری فارسی به عربی
ذرائع , ذريعة , هناء
-
واژههای همآوا
-
اغتذاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) غذا گرفتن .
-
اغتذاء
لغتنامه دهخدا
اغتذاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خوردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مطاوعه ٔ غذا: اغتذی اغتذاءً؛ مطاوع غذا. (از اقرب الموارد). || پرورش یافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اغتزاء
لغتنامه دهخدا
اغتزاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خواهش چیزی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جستن و آهنگ نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قصد چیزی کردن : اغتزاء اغتزاً؛ قصده . (از اقرب الموارد). || گزیده و خاص گردیدن از میان یاران . (منتهی الارب ) (ناظم الاط...
-
اقتذاء
لغتنامه دهخدا
اقتذاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نگریستن و چشم پوشیدن مرغ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
pertinency
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وابستگی، شایستگی، دخل، اقتضاء
-
appropriateness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مناسب بودن، تناسب، اقتضاء
-
بالاقتضاء
لغتنامه دهخدا
بالاقتضاء. [بِل ْ اِ ت ِ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + اقتضاء) بطور لزوم . || بطور اقتضاء. (ناظم الاطباء).
-
هناء
دیکشنری عربی به فارسی
خوشي , سعادت , برکت , اقتضاء , مناسبت
-
pertinence
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مناسب بودن، شایستگی، وابستگی، دخل، اقتضاء
-
behooves
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احتیاج دارد، واجب بودن، فرض بودن، اقتضاء کردن، شایسته بودن، امدن به