کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقتضا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اقتضا
/'eqtezā/
معنی
۱. درخور و مناسب بودن.
۲. خواهش؛ درخواست.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
احتیاج، بیجا، حاجت، ضرورت، لزوم، نیاز، وجوب
فعل
بن گذشته: اقتضا داشت
بن حال: اقتضا دار
دیکشنری
suitability
-
جستوجوی دقیق
-
اقتضا
واژگان مترادف و متضاد
احتیاج، بیجا، حاجت، ضرورت، لزوم، نیاز، وجوب
-
اقتضا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اقتضاء] 'eqtezā ۱. درخور و مناسب بودن.۲. خواهش؛ درخواست.
-
اقتضا
واژهنامه آزاد
مطالبه کردن.
-
جستوجو در متن
-
لزوم
واژگان مترادف و متضاد
احتیاج، اقتضا، اقتضا، ضرورت، نیاز، وجوب، وسن
-
عندالاقتضا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: عندالاقتضاء] [قدیمی] 'endal'eqtezā هنگام اقتضا.
-
لدی الاقتضا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: لدیالاقتضاء] [قدیمی] ladal'eqtezā هنگام اقتضا؛ موقع مناسب؛ موقع مقتضی.
-
inexpediency
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نامناسب، عدم اقتضا، بی مصلحتی، عدم صلاحیت
-
مقتضا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مقتضیٰ] moqtazā ۱. اقتضاشده؛ خواست؛ نیاز.۲. [قدیمی] لازمه؛ درخور.
-
مقتضیات
واژگان مترادف و متضاد
۱. ضروریات ۲. اقتضا کنندهها، مناسبتها ۳. حاجات، نیازها
-
تقاضا کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مستدعی بودن، خواهش کردن، درخواست کردن، متمنی بودن ۲. مقتضی بودن، ایجاب کردن، اقتضا کردن
-
مقتضی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqtazi ۱. اقتضاکننده؛ موجب.۲. تقاضاکننده؛ خواهان.
-
ضرورت
واژگان مترادف و متضاد
۱. احتیاج، اقتضا، حاجت، لزوم، ناچاری، نیاز، وجوب، هرآینگی ۲. اجبار، الزام
-
احتیاج
واژگان مترادف و متضاد
۱. حاجت، نیاز ۲. بینوایی، حاجتمندی، فقر، نیازمندی، وسن ۳. اقتضا، ضرورت، لزوم، نیاز، وجوب
-
ایجاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ نفی یا سلب] 'ijāb ۱. اقتضا کردن.۲. (حقوق) لازم کردن بیع.۳. پذیرفتن.۴. [مقابلِ سلب] (منطق) حکم به ثبوت محمول برای موضوع.