کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقتصار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اقتصار
/'eqtesār/
معنی
۱. کوتاه کردن.
۲. به کوتاهی پرداختن.
۳. اکتفا کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقتصار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqtesār ۱. کوتاه کردن.۲. به کوتاهی پرداختن.۳. اکتفا کردن.
-
اقتصار
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) کوتاه کردن . 2 - بسنده کردن . 3 - (اِمص .) کوتاهی .
-
اقتصار
لغتنامه دهخدا
اقتصار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسند کردن و نگذشتن ازچیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). اکتفاکردن بر چیزی . ایستادن و بسند کردن بدان . (تاج المصادر بیهقی ). بر چیزی فروایستادن . (المصادر زوزنی ).- اقتصار کردن ؛ اکتفا کردن . بسند کردن : بهتر...
-
اقتصار
واژهنامه آزاد
بسنده کردن
-
واژههای همآوا
-
اقتثار
لغتنامه دهخدا
اقتثار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رخت خانه ساختن چیزی را: اقتثرت الشی ٔ اقتثاراً؛ رخت خانه ساختم آن چیز را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
اقتسار
لغتنامه دهخدا
اقتسار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بستم بر کاری داشتن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
اطناب
واژگان مترادف و متضاد
۱. اطاله، تفصیل ۲. پرگویی ≠ اختصار، اقتصار
-
اختصاص داشتن
لغتنامه دهخدا
اختصاص داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) مختص بودن . مخصوص بودن و شریک نداشتن . اقتصار کردن .
-
ذوالخیشة
لغتنامه دهخدا
ذوالخیشة. [ ذُل ْ خ َ ش َ ] (اِخ ) نام زاهدی به مکه ٔمکرمه که بر یک ازار ستر عورت اقتصار کرده و در حجون سکونت داشت و این لقب از آن روی به او داده بودند که ژولیده موی و خاک آلود و درشت پوست بود مانند خیش .
-
اختصار
لغتنامه دهخدا
اختصار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کوتاه کردن سخن را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سخن کوتاهترین گرفتن . (زوزنی ). تلخیص . ایجاز. || اختصار سجده ؛ خواندن سوره ٔ سجده را و گذاشتن آیه ٔ سجده را تا سجود واجب نیاید. || اختصار طریق ؛ گرفتن نزدیک ترین راه را در ...
-
مألوفات
لغتنامه دهخدا
مألوفات . [ م َءْ] (ع ص ، اِ) ج ِ مألوفة مؤنث مألوف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شاید که شیر از تشدید و تکلیفی که در این ریاضت به امساک از مرغوبات و فطام از مألوفات طبع بر خود نهاده است و از مآکل و مطاعم لطیف دلخواه بر نبات و میوه خوردن اقتصا...
-
مقتصر
لغتنامه دهخدا
مقتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) بسنده کننده و نگذرنده از چیزی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). آنکه پسند می کند چیزی را و خشنود است از آن و نمی گذرد از آن . (ناظم الاطباء). رجوع به اقتصار شود.- مقتصر علی ازار ؛ خشنود است از ازار که می ...
-
ادیان
لغتنامه دهخدا
ادیان . [ اَدْ ] (ع اِ) ج ِ دین . (دهّار) (غیاث ). کیشها: الادیان ستة، واحدة للرحمن و خمسة للشیطان . صواب من آنست که بر مواظبت و ملازمت اعمال خیر که زبده ٔ همه ٔ ادیانست اقتصار نمایم . (کلیله و دمنه ).- علم الأدیان ؛ دانش شناختن دینها : پیغمبر گفت ...