کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقتداء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اقتداء
معنی
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) پیروی کردن . 2 - نماز گزاردن پشت سر امام جماعت . 3 - (اِمص .) پیروی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقتداء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) پیروی کردن . 2 - نماز گزاردن پشت سر امام جماعت . 3 - (اِمص .) پیروی .
-
اقتداء
لغتنامه دهخدا
اقتداء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بر پی کسی رفتن . (ترجمان القرآن جرجانی ). || پس امام نماز کردن . (آنندراج ). || پی بردن بکسی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ). پیروی کردن . (غیاث اللغات ). تأسی .
-
واژههای همآوا
-
اغتداء
لغتنامه دهخدا
اغتداء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بامداد کردن و پگاه شدن بجایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صبح کردن . بدین معنی با «علی » متعدی شود. و این معنی اصل است سپس بمعنی روان شدن و رفتن در هر وقت بکار رفته است . غُدُوّ. غُدوَة. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
اقتدا
لغتنامه دهخدا
اقتدا. [ اِ ت ِ ] (از ع ، اِمص ) اقتداء. تقلید و متابعت و پیروی . (ناظم الاطباء). پیروی کردن .- اقتدا داشتن ؛ اقتدا کردن .- اقتدا کردن ؛ پشت سر امام جماعت بجماعت نماز گزاردن .- || پیروی کردن :وانگه که بعشق اقتدا کردیم در عالم عشق مقتدا گشتیم . عطار...
-
اسوة
لغتنامه دهخدا
اسوة. [ اِ / اُس ْ وَ ] (ع اِ) اسوه .اسوت . پیشوا (در مهمات ). (غیاث ) (منتهی الارب ). مقتدا. قدوه . (زمخشری ). پیش رو. || خصلتی که شخص بدان لایق مقتدائی و پیشوائی گردد: حق سبحانه و تعالی کسوت پادشاهی و اسوت شهنشاهی حلیت احوال و زینت اعمال و افعال پا...
-
پسروی کردن
لغتنامه دهخدا
پسروی کردن . [ پ َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیروی کردن . تابعیت کردن . متابعت . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). تبع. اتباع . اتبّاع . تباعة. اقتداء. اقتفاء. مساتلة: استتباع ؛ پس روی کردن خواستن . تباع ؛ پس روی عمل کسی کردن . تتابع؛ پس روی کردن با ...
-
قاضی خواجگی
لغتنامه دهخدا
قاضی خواجگی . [ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) فرزند کلانتر قاضی نورالدین محمد. وی پس از پدر (891) متصدی منصب قضاء شد و در امور مهم شرعی و حل و فصل کارهای مردم اقتداء بشیوه ٔ پسندیده ٔ پدران و اجداد خود کردو چون سلطنت خراسان از دودمان امیر تیمور گورکان به محم...
-
پیروی
لغتنامه دهخدا
پیروی . [ پ َ / پ ِ رَ / رُ وی ] (حامص ) متابعت . اقتداء. اسوه . تأسی . تبعیت . پس روی . اقتفاء. اتباع . ظلف : آنچه شرط شده بر من [ مسعود ] در این بیعت از وفا و دوستی و نصیحت و پیروی و فرمانبرداری و همراهی و جد و جهد عهد خداست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ...
-
دولتیار
لغتنامه دهخدا
دولتیار. [ دَ / دُو ل َت ْ] (ص مرکب ) خوشبخت . بختیار. سعید. مسعود. مقبل . بختمند. که بخت خوش دارد. (یادداشت مؤلف ) : زهی مظفر فیروزبخت دولتیارکه گوی برده ای از خسروان به فضل و هنر. فرخی .پسر که دانا باشد بر از پدر بخوردبخاصه از پدر پیش بین و دولتیا...
-
تقیل
لغتنامه دهخدا
تقیل . [ ت َ ق َی ْ ی ُ ] (ع مص ) نیمروزان خفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مانندگی کردن به کسی . (تاج المصادر بیهقی ). مانستن به کسی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : که نیکبخت و د...
-
جماعت
لغتنامه دهخدا
جماعت . [ ج َ ع َ ] (ع اِ) گروه مردم . (آنندراج ) : مثال سعدی عود است تا نسوزانی جماعت از نفسش دمبدم نیاسایند. سعدی .هرگز جماعتی که شنیدند سر عشق نشنیده ام که باز نصیحت شنیده اند. سعدی .خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.رجوع به جماعة شود.- امام جماعت ؛...
-
مجاهدت
لغتنامه دهخدا
مجاهدت . [ م ُ هََ / هَِ دَ ] (ع اِمص ) مجاهدة. مجاهده . محاربه . قتال با دشمن . جهاد. جنگ در راه خدا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجاهدة. مجاهده : تا معاندت کفار ظاهر گشت ... آنگاه آیات جهاد بیامد و فرضیت مجاهدت ، هم از وجه شرع و هم از طریق خرد ثاب...
-
توکل
لغتنامه دهخدا
توکل . [ ت َ وَک ْ ک ُ ] (ع مص ) اعتماد کردن . (از زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). اعتماد بر کسی کردن . (تاج المصادربیهقی ) (مجمل اللغة). تکیه کردن و اعتماد نمودن بر کسی و اعتراف کردن به عجز خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ا...