کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقتحام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اقتحام
/'eqtehām/
معنی
۱. بیاندیشه در امری داخل شدن؛ نیندیشیده به کاری پرداختن.
۲. خود را به سختی و مشقت انداختن.
۳. کسی را خوار شمردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقتحام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqtehām ۱. بیاندیشه در امری داخل شدن؛ نیندیشیده به کاری پرداختن.۲. خود را به سختی و مشقت انداختن.۳. کسی را خوار شمردن.
-
اقتحام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - بدون اندیشه دست به کاری زدن . 2 - خود را در سختی انداختن . ج . اقتحامات .
-
اقتحام
لغتنامه دهخدا
اقتحام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بعنف در کاری شدن . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ). بی اندیشه در کاری درآمدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) : فرمود که ای غافلان ورای این ترکان قومی اند در انتقام و اقتحام لجوج . (جهانگشای جوینی ).نه در ط...
-
جستوجو در متن
-
مُّقْتَحِمٌ
فرهنگ واژگان قرآن
داخل شونده با سختي و دشواري (مقتحم اسم فاعل از اقتحام است)
-
قحوم
لغتنامه دهخدا
قحوم . [ ق ُ ] (ع مص ) خویشتن را بناگاه در کاری افکندن بی اندیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اقتحام .
-
تبعات
لغتنامه دهخدا
تبعات .[ ت َ ب َ ] (ع اِ) پیروان . || لوازم چیزی . || گاهی مراد از عقوبات معاصی باشد. || تبعات اقتحام ؛ کنایه از رنجها و مشقتها . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
حقیر داشتن
لغتنامه دهخدا
حقیر داشتن . [ ح َ ت َ ] (مص مرکب ) تحقیر. کوچک داشتن . محقر و خرد شمردن . اندک گرفتن . ازدراء. استحقار. (تاج المصادر بیهقی ). اقتحام .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خوار گرفتن . ازراء.
-
عَقَبَةَ
فرهنگ واژگان قرآن
راه سنگلاخي و دشوار است که به طرف قله کوه منتهي ميشود (اقتحام عقبه در عبارت "فَلَا ﭐقْتَحَمَ ﭐلْعَقَبَةَ "اشاره است به انفاقهايي که براي انفاقگر بسيار دشوار باشد ، که بعدا هم به اين معنا تصريح ميکند)
-
ضاری
لغتنامه دهخدا
ضاری . (ع ص ) در پی صید دونده (سگ ومانند آن ). سگ بچه ٔ دوان . (منتهی الارب ). سگ شکاری . (مهذب الاسماء) : هنگام کار در غلبه و اقتحام سباع ضاری اندر شکار. (جهانگشای جوینی ). ج ، ضواری : کلب ٌ ضار؛ سگ حریص بشکار و سگ در پی صید رونده . || خون روان . (م...
-
مقتحم
لغتنامه دهخدا
مقتحم . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) آنکه بی اندیشه در کاری در می آید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : هذا فوج مقتحم معکم لا مرحبا بهم اًِنهم صالوا النار. (قرآن 59/38). || بی باک . که از مرگ و گزند نهراسد. که بی ترس و بیم در کاری درآید...
-
صلف
لغتنامه دهخدا
صلف . [ ص َ ل َ ] (ع مص ) لاف زدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ). لاف . (اسدی پاول هورن ) : گل با دوهزار کبر و ناز و صلف است زیرا که چو معشوقه ٔ خواجه خلف است . منوچهری .فضل را دشوار آمدکه او با صلف و تکبر بودی . (تاریخ بیهقی )....
-
طریقة
لغتنامه دهخدا
طریقة. [ طَ ق َ ] (ع اِ) راه . طریق . || حالت که بر آن باشی . یقال : مازال فلان علی طریقة واحدة؛ ای علی حالة واحدة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || عادت . خو. دأب . سنت . شیوه . نمط. || مسلک . مذهب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : نه در طریقه ٔ رندی حریص...
-
رکض
لغتنامه دهخدا
رکض . [ رَ ] (ع مص ) لگد زدن کسی شتر را.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بپای زدن . (المصادر زوزنی ) (دهار). || پای جنبانیدن و منه : ارکض برجلک ؛ یعنی بجنبان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پای جنبانیدن اسب . (آنندراج ). پای جنبانیدن . || اسب تاختن...
-
شطط
لغتنامه دهخدا
شطط. [ ش َ طَطْ ] (ع اِمص ) ستم . دوری از حق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تجاوز از قدر و حق . (از اقرب الموارد). جور. ظلم . بیدادگری . بیداد. تجاوز. (یادداشت مؤلف ). بیداد. (مهذب الاسماء) : اگر نه تریاق لطف مساعی آن صدربزرگوار بودی زه...