کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقبال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اقبال
/'eqbāl/
معنی
۱. رو آوردن دولت.
۲. (اسم) بخت؛ طالع.
۳. [قدیمی] روی آوردن؛ پیش آمدن و روی آوردن به چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اختر، بخت، بهروزی، دولت، شانس، طالع، نوبت، نیکبختی
برابر فارسی
بخت
فعل
بن گذشته: اقبال کرد
بن حال: اقبال کن
دیکشنری
chance, fortune, hazard, lot, luck, star
-
جستوجوی دقیق
-
اقبال
فرهنگ نامها
(تلفظ: eqbāl) (عربی) در باور عامه ، آنچه باعث خوشبختی میشود ؛ بخت و طالع ؛ رویآوردن ، رویآوردن دولت ؛ سعادت ، نیک بختی و بهروزی ؛ (در احکام نجوم) بودنِ کواکب در وتدها که آن را دلیل نیک بختی میدانستند در مقابلِ ادبار ؛ (در اعلام) عباس اقبال آشتیان...
-
اقبال
واژگان مترادف و متضاد
اختر، بخت، بهروزی، دولت، شانس، طالع، نوبت، نیکبختی
-
اقبال
فرهنگ واژههای سره
بخت
-
اقبال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ اِدبار] 'eqbāl ۱. رو آوردن دولت.۲. (اسم) بخت؛ طالع.۳. [قدیمی] روی آوردن؛ پیش آمدن و روی آوردن به چیزی.
-
اقبال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) روی آوردن ، پیش آمدن . 2 - روی آوردن بخت . 3 - (اِمص .) نیکبختی ، بهروزی . 4 - ( اِ.) بخت ، طالع .
-
اقبال
لغتنامه دهخدا
اقبال . [ اِ ] (اِخ ) از بلوکات قزوین در راه قزوین زنجان و جمعیت آن با بلوک بشاریات 10000 تن است و عده ٔ قرای هر دو بلوک 97 تن است .
-
اقبال
لغتنامه دهخدا
اقبال . [ اِ ] (اِخ ) عباس اقبال آشتیانی . محقق و مورخ ایرانی . (ولادت 1314 هَ . ق . و وفات 1334 هَ . ش .). وی در آغاز جوانی شاگرد درودگر بود و سپس به تحصیل پرداخت و دوره ٔ دارالفنون را بپایان رسانید و به معاونت کتابخانه ٔ معارف انتخاب گردید. آنگاه د...
-
اقبال
لغتنامه دهخدا
اقبال . [ اِ ] (از ع ، اِمص ) در تداول فارسی زبانان ، دولت و قوت طالع و این گویا از معنی سعادتمند شدن اخذ شده باشد و بلند از صفات اوست و بصله ٔ با و از هر دو مستعمل . (آنندراج ). خوشبختی . (یادداشت مؤلف ). در تداول فارسی ، بهره مندی و نیک بختی و برو...
-
اقبال
لغتنامه دهخدا
اقبال . [ اِ ] (ع مص ) روی به چیزی آوردن . (ترجمان القرآن ). پیش آمدن و روی آوردن بهر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نقیض ادبار. (ناظم الاطباء).- اقبال کردن ؛ روی آوردن . متوجه شدن . (ناظم الاطباء) : بر آنچه ستوده ٔ عقل و پسندیده ٔ...
-
اقبال
دیکشنری فارسی به عربی
حظ , نعمة
-
واژههای مشابه
-
کلاته اقبال
لغتنامه دهخدا
کلاته اقبال . [ ک َ ت َ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اردوغش بخش قدمگاه شهرستان نیشابورو 266 تن سکنه دارد. محلی کوهستانی و معتدل است . آب آنجا از قنات و محصول آن غلات ، بنشن ، و شغل مردم زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
اقبال عمومی
فرهنگ واژههای سره
رویکرد همگان
-
عباس اقبال
لغتنامه دهخدا
عباس اقبال . [ ع َب ْ با س ِ اِ ] (اِخ ) رجوع به اقبال ... شود.
-
اقبال مند
لغتنامه دهخدا
اقبال مند. [ اِ م َ ] (ص مرکب ) صاحب اقبال . (ناظم الاطباء). بختیار.