کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقاصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اقاصی
/'aqāsi/
معنی
= اقصا
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقاصی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمعِ ٲقصَی، مقابلِ ادانی] [قدیمی] 'aqāsi = اقصا
-
اقاصی
لغتنامه دهخدا
اقاصی . [اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اقصی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دورتران . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). در تداول ، آخرو منتهاالیه و جای دور. (ناظم الاطباء) : متعلقان او از حضرت در اقاصی و ادانی شرق و غرب ... (جهانگشای جوینی ). به قلعه ای در اقاصی ولا...
-
واژههای همآوا
-
آقاسی
فرهنگ واژههای سره
پاسدار
-
آقاسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] 'āqāsi ۱. بزرگ؛ مهتر؛ سرور.۲. داروغۀ دیوانخانه.۳. بزرگ در خانه.
-
آقاسی
فرهنگ فارسی معین
[ مغ - فا. ] ( اِ.) بزرگ ، مهتر، سرور.
-
آقاسی
لغتنامه دهخدا
آقاسی . (ترکی ، اِ مرکب ) (شاید از ترکی ِ آقا، سید + سی ، حرف اضافه ) نامی از نامها: حاج میرزا آقاسی .- اشیک آقاسی ؛ رئیس دربار.- قوللرآقاسی ؛ رئیس غلامان خاصه . داروغه ٔ دیوان خانه .و رجوع به آغاچی شود.
-
آغاسی
واژهنامه آزاد
سرور . بزرگ طایفه
-
جستوجو در متن
-
طیخة
لغتنامه دهخدا
طیخة. [ طَ خ َ ] (اِخ ) جایگاهیست در اقاصی ذوالمروه بین ذی خشب و وادی القری . و این لفظ با حاء مهمله نیز آمده است . (از معجم البلدان ).
-
ادانی
لغتنامه دهخدا
ادانی . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ادنی . مقابل اقاصی . نزدیکان . نزدیکتران . نزدیکترها: ملک هند اثر نکایات رایات سلطان در اقاصی و ادانی ولایت خویش مشاهدت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 293). از هیبت این دو پادشاه نامدار در اقاصی و ادانی جهان گرگ از تعرض آهو...
-
ادانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَدنیٰ] [قدیمی] 'adāni ۱. نقاط نزدیک: اقاصی و ادانی.۲. نزدیکان.۳. فرودستان: ◻︎ تو آنی که خواهند اجرام گردون / که در مجلس تو بُوَند از ادانی (عنصری: ۲۸۰).
-
طلوع کردن
لغتنامه دهخدا
طلوع کردن . [ طُ ک َ دَ ] (مص مرکب )برآمدن آفتاب و ماه و ستاره . سر برزدن . برآمدن آفتاب و مانند آن . طلوع . رجوع به طلوع شود : و صبح ملت حق بر آن نواحی طلوع کرد. (کلیله و دمنه ). در اقاصی آن ولایت بجائی رسید که هرگز رایت اسلام بر آن حدود طلوع نکرده ...
-
نادروائی
لغتنامه دهخدا
نادروائی . [ دَرْ ] (حامص مرکب ) ضرورت نداشتن . (حاشیه ٔ دره ٔ نادره از برهان قاطع) : ابواب کنوز نادری را به دست بی پروائی و نادروائی گشوده از نادانی بادانی و اقاصی ... در صدد تبذیر و اسراف برآمد. (دره ٔ نادره چ جعفر شهیدی ص 704).
-
مصاقع
لغتنامه دهخدا
مصاقع. [ م َ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مِصْقَع. (منتهی الارب ) (دهار). ج ِ مصقع، به معنی فصیح و بلیغ. (آنندراج ) (از غیاث ) : به چوگان فصاحت و بلاغت گوی هنروری وسخندانی از مصاقع خطبا و ادباء اقاصی و ادانی درربودند. (مقدمه ٔ حافظ چ قزوینی ). و رجوع به مصقع...