کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقارب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اقارب
/'aqāreb/
معنی
١. = اقرب
۲. خویشان؛ بستگان؛ نزدیکان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اقوام، بستگان، خویشاوندان، فامیل، نزدیکان، وابستگان ≠ بیگانگان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقارب
واژگان مترادف و متضاد
اقوام، بستگان، خویشاوندان، فامیل، نزدیکان، وابستگان ≠ بیگانگان
-
اقارب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَقْرَب] 'aqāreb ١. = اقرب۲. خویشان؛ بستگان؛ نزدیکان.
-
اقارب
فرهنگ فارسی معین
(اَ رِ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ اقرب ؛ خویشان ، نزدیکان .
-
اقارب
لغتنامه دهخدا
اقارب . [ اَ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قریب . || ج ِ اقرب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نزدیکان و خویشان . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). خویشان و برادران و تبارنزدیکتر به نسب از جانب پدران . (ناظم الاطباء). خویشان و نزدیکان در نسب خواه از طر...
-
واژههای مشابه
-
خویش و اقارب
فرهنگ گنجواژه
خویشان.
-
واژههای همآوا
-
عقارب
لغتنامه دهخدا
عقارب . [ ع َ رِ ] (ع اِ) ج ِ عَقرب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عقرب شود : دبیب عقارب بلا و صریر جنادب هوا بیفتاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 436). به ضیافتخانه ٔ عقارب نواهس و حیات لواحس شتافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 456). || سخن چینیها...
-
عقارب
لغتنامه دهخدا
عقارب . [ ع َ رِ ] (اِخ ) قبیله ای است که در قسمت جنوب جزیرةالعرب نزدیک عدن ، سکونت دارند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
عقارب
فرهنگ فارسی معین
(عَ رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ عقرب . 1 - عقرب ها. 2 - شداید. 3 - سخن چینی ها.
-
عقارب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عقرب] (زیستشناسی) [قدیمی] 'aqāreb = عقرب
-
جستوجو در متن
-
خواهر و مادر
فرهنگ گنجواژه
ناموس، اقارب.
-
نزدیکان
واژگان مترادف و متضاد
اقارب، اقوام، خویشان، وابستگان
-
خویشاوندان
واژگان مترادف و متضاد
اقارب، اقربا، اقوام، کسان، منسوبان، منسوبین، وابستگان ≠ بیگانگان