کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اق
واژهنامه آزاد
اق همان سفید است اک هم گفته می شود.
-
واژههای مشابه
-
آق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] [قدیمی] 'āq سفید؛ سپید.
-
آق
فرهنگ فارسی معین
[ تر - مغ . ] (ص .) سفید: آق پر، پر سفید؛ آق تپه ، تپة سفید.
-
آق
لغتنامه دهخدا
آق . (اِخ ) نام طائفه ای از ترکمانان ساکن ایران ، دارای 700 خانوار. || نام طائفه ای از ترکمانان ایران ، ساکن قزل ملته حرگلان دارای سی خانوار.
-
آق
لغتنامه دهخدا
آق . (ترکی ، ص ) سپید. سفید.
-
آق
لهجه و گویش تهرانی
مخفف آقا
-
اُق
لهجه و گویش تهرانی
استفراغ، دل بهم خوردن
-
آق تبه
فرهنگ واژههای سره
تبه سپید
-
آق خزک
فرهنگ واژههای سره
تاغ
-
آق سقل
فرهنگ واژههای سره
ریش سپید، سردسته
-
آق سنقر
فرهنگ واژههای سره
بازسپید، سنگار
-
آق کرنگ
فرهنگ واژههای سره
سپیدار، کرنگِ سپید
-
آق گنبد
فرهنگ واژههای سره
سفیدگنبد
-
آق پر
فرهنگ واژههای سره
سپیدپر