کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افیون قره حصار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افیون قره حصار
لغتنامه دهخدا
افیون قره حصار. [ اَف ْ ق َ رَ ح ِ ] (اِخ ) معنی آن «قلعةالافیون السوداء». شهری است در آناطولی در 280هزارگزی ازمیر. و رجوع به ذیل معجم البلدان ص 343 شود.
-
واژههای مشابه
-
افيون
دیکشنری عربی به فارسی
افيون , ترياک
-
افیون دادن
لغتنامه دهخدا
افیون دادن . [ اَف ْ دَ ] (مص مرکب ) تریاک دادن : درخورقسمت در این محفل رسد هر خشک و ترساقی آرد می بما و شیخ را افیون دهد.آرزو اکبرآبادی (از ارمغان آصفی ).
-
افیون زدن
لغتنامه دهخدا
افیون زدن . [ اَف ْ زَ دَ ] (مص مرکب ) افیون خوردن . (آنندراج ) : این تنگنا نه موقع خواب است سر برآرافیون زده ست حارس و مست است پاسبان . امیرخسرو (از آنندراج ).از برای منع انزال آنکه افیون میزند.ملافوقی یزدی (از آنندراج ).
-
افیون کردن
لغتنامه دهخدا
افیون کردن . [ اَف ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افیون ریختن در چیزی : ساقی اندر قدحم باز می گلگون کرددر می کهنه ٔ دیرینه ٔ ما افیون کرد.حافظ (از ارمغان آصفی ).
-
افیون خورده
لغتنامه دهخدا
افیون خورده . [ اَف ْ خوَرْ / خُرْ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از مسموم و مست : بهر حرفی کز آن منشور برخواندچو افیون خورده ٔ مخمور درماند.نظامی .
-
opioid
افیونواره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] هر مخدر صناعی که اثراتی شبیه به افیون دارد، ولی از آن مشتق نشده است
-
افیون دار
دیکشنری فارسی به عربی
دواء منوم
-
افیون در شراب ریختن
لغتنامه دهخدا
افیون در شراب ریختن . [ اَف ْ دَ ش َت َ ] (مص مرکب ) افیون در باده کردن . کنایه از پشت دادن شراب تا مستی گذاره آرد. (آنندراج ) : تا هرکه باشد یار تو بیخود شود درکار توای زیر لب گفتار تو در باده افیون ریخته .امیرخسرو (از آنندراج ).
-
افیون در شراب کردن
لغتنامه دهخدا
افیون در شراب کردن . [ اَف ْ دَ ش َک َ دَ ] (مص مرکب ) افیون در شراب ریختن . بیهوش گردانیدن و شدن . مشک در شراب کردن . از پر کار شدن . از هرکار رفتن . از دست شدن و رفتن . از دست بردن . از دست بیرون بردن . از هوش بردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 72).
-
جستوجو در متن
-
افامیه
لغتنامه دهخدا
افامیه . [ ] (اِخ ) یا آپامیا. نام قدیمی قصبات زیر است : قرنه ، قره حصار، صاحب ، مداینه . (از قاموس الاعلام ترکی ). مؤلف ذیل معجم البلدان آرد: بستانی گوید: افامیه نام چندین شهر قدیمی است از آن جمله : 1- شهری در سرزمین آشور که گویند در ملتقای دجله و ...