کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افیون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
افیون در شراب کردن
لغتنامه دهخدا
افیون در شراب کردن . [ اَف ْ دَ ش َک َ دَ ] (مص مرکب ) افیون در شراب ریختن . بیهوش گردانیدن و شدن . مشک در شراب کردن . از پر کار شدن . از هرکار رفتن . از دست شدن و رفتن . از دست بردن . از دست بیرون بردن . از هوش بردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 72).
-
افیون قره حصار
لغتنامه دهخدا
افیون قره حصار. [ اَف ْ ق َ رَ ح ِ ] (اِخ ) معنی آن «قلعةالافیون السوداء». شهری است در آناطولی در 280هزارگزی ازمیر. و رجوع به ذیل معجم البلدان ص 343 شود.
-
جستوجو در متن
-
ابیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'abyun = افیون
-
اپیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] [قدیمی] 'apyun = افیون
-
ophidion
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افیون
-
هپیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] ‹هبیون، اپیون› [قدیمی] hapyun = افیون
-
تریاک
دیکشنری فارسی به عربی
افيون
-
دعیاملیون
لغتنامه دهخدا
دعیاملیون . [ ] (اِ) افیون . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به افیون شود.
-
opium
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تریاک، افیون
-
هبیون
لغتنامه دهخدا
هبیون . [ هََ ] (اِ) افیون و تریاک . (ناظم الاطباء). به معنی افیون است که تریاک باشد. (برهان ) (آنندراج ). مهاتل . مهاتول . صورتهای دیگر آن هپیون . اپیون . ابیون . افیون . رجوع به هر یک از این کلمات شود.
-
افیونی
لغتنامه دهخدا
افیونی . [اَف ْ ] (ص نسبی ) تریاکی باشد که به افیون خوردن عادت دارد. (آنندراج ). تریاکی . منسوب به افیون . (ناظم الاطباء). معتاد به استعمال افیون . (یادداشت مؤلف ).
-
نارکوک
واژگان مترادف و متضاد
افیون، تریاک، کوکنار، نارخوک
-
هپیون
فرهنگ فارسی معین
(هَ یُ) (اِ.) افیون ، تریاک .
-
opiums
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اپیوم ها، تریاک، افیون
-
نارکوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نارخوک› (زیستشناسی) [قدیمی] nārkuk تریاک؛ افیون؛ کوکنار.