کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افی
لغتنامه دهخدا
افی . [ اَ فا ] (ع اِ) گله ٔ گوسفندان . اَفاة یکی آن . (منتهی الارب )(از آنندراج ). || ابری که بعد باریدن منتشر گردد. (آنندراج ). ابری که ببارد و برود. (منتهی الارب ). || پاره های ابر. (یادداشت مؤلف ).
-
افی
لغتنامه دهخدا
افی . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اشکور تنکابن شهرستان شهسوار. دارای 140تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آنجا گندم و جو و ارزن و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه آن مالرو و صعب العبور است . زمستان ها عده ای از مردان جهت تأمین معاش بحد...
-
واژههای مشابه
-
آفی
لغتنامه دهخدا
آفی . (اِخ ) تخلص یکی از امراء هند، موسوم باحمدیارخان ، متوفی به سال 1265 هَ .ق . او به فارسی شعر می گفته و مثنویی به نام گلزار خیال دارد.
-
أَفِي
فرهنگ واژگان قرآن
آيا در
-
افی یالث
لغتنامه دهخدا
افی یالث . [ اِ ] (اِخ ) یکی از آتنی های طرفدار ایرانی ها که سخت با مقدونیها دشمن بود. وی پسر اوری دم بود که در جنگ ترموپیل بطمع پاداش بنزد خشایارشاه آمد و راهی را که از آن میشد به ترموپیل درآمد نشان داد و موجب هلاک یونانیهای ترموپیل شد. رجوع به ایرا...
-
واژههای همآوا
-
عفی
لغتنامه دهخدا
عفی . [ ع ُ فی ی ] (ع ص ، اِ) ج ِ عافی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عافی شود.
-
آفی
لغتنامه دهخدا
آفی . (اِخ ) تخلص یکی از امراء هند، موسوم باحمدیارخان ، متوفی به سال 1265 هَ .ق . او به فارسی شعر می گفته و مثنویی به نام گلزار خیال دارد.
-
جستوجو در متن
-
احمدیارخان
لغتنامه دهخدا
احمدیارخان . [ اَ م َدْ ] (اِخ ) رجوع به آفی شود.
-
اف
لغتنامه دهخدا
اف . [ اُف ْ فِن ْ ] (ع اِ فعل ) کلمه ای است که در وقت تنگدلی و زجر گویند و این لفظ بکسی گویند که از او تنگدل و سرگردان شده باشند و او را عیب کنند. (آنندراج ). کلمه ٔ کراهت است و در آن چهل لغت آمده : اُف ﱡ. اُف َّ. اُف ِّ. اُف ﱡ. اُفّاً و اُف ة. اُف ...
-
اثافی
لغتنامه دهخدا
اثافی . [ اَ/اَفی ی ] (ع اِ) ج ِ اُثفیّه و اِثفیّه ، بمعنی پایه ٔ دیگدان . سه پایه . || دیگدان . اجاق .- ثالثةالاثافی ؛ سیم پایه ٔ دیگپایه که بر بلندی طبیعی از زمین نهند و آن پاره ٔ سنگ پیوسته به تل ّ و پشته است که در پهلوی آن دو سنگ دیگر نهاده و دی...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی محمدیحیی بن المبارک الیزیدی . یکی از ادبا و روات فضلا و شاعری مصنف . وی کتاب طبقات الشعراء را تصنیف کرد و عمربن محمدبن سیف کاتب گوید: محمدبن عباس بن محمدبن ابی محمد از اشعار عم ّ خویش اسماعیل بر ما انشاد کرد:کلما رابنی...
-
طاهر جزری
لغتنامه دهخدا
طاهر جزری . [ هَِ رِ ج َ زَ ] (اِخ ) شدادبن ابراهیم بن حسن ، ابوالنجیب الملقب بالطاهر الجزری . ثعالبی در تتمةالیتیمة درباره ٔ او گوید: سالخورده است و دوران فرمانروائی سیف الدوله را درک کرده است و درباب وی گوید:و حاجة قیل لی نبه لها عمراًو نم فقلت علی...