کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افک
/'efk/
معنی
۱. دروغ.
۲. تهمت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
افک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'efk ۱. دروغ.۲. تهمت.
-
افک
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] ( اِ.)دروغ ، تهمت .
-
افک
لغتنامه دهخدا
افک . [ اَ ] (ع مص ) برگردانیدن کسی را از چیزی یا برگردانیدن رأی کسی را. و به این معنی با «عن »متعدی شود. (از منتهی الارب ). برگردانیدن و رأی کسی را بدل کردن . (از اقرب الموارد). برگردانیدن و بازگردانیدن از چیزی . (آنندراج ): اء جئتنا لتأفکنا عن آ...
-
افک
لغتنامه دهخدا
افک . [ اَ ف َک ک ] (ع ص ، اِ) کسی که پیوند کتف او از ضعف و سستی منفرج شده باشد. (ناظم الاطباء). مرد گشاد پیوند کتف از ضعف و سستی . (منتهی الارب ). آنک دوشش از جای بیامده بود از سستی . (تاج المصادر بیهقی ). || زنخ یا بن سربینی یا فراهم آمدنگاه هر دو ...
-
افک
لغتنامه دهخدا
افک . [ اِ ] (ع مص ) اَفْک . اَفَک . اُفوک . دروغ گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی ). دروغ گفتن . دروغ بستن . (آنندراج ). || گردانیدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). برگردانیدن کسی را از چیزی ، یا برگردانیدن رأی او را...
-
افک
لغتنامه دهخدا
افک . [ اُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَفوک .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به افوک شود.
-
واژههای مشابه
-
أُفِکَ
فرهنگ واژگان قرآن
از حقيقت دور شد
-
إِفْکِ
فرهنگ واژگان قرآن
بهتان-دروغ-هرچه ازصورت صحيحش منحرف شده
-
اصحاب افک
لغتنامه دهخدا
اصحاب افک . [ اَ ب ِ اِ ] (اِخ ) گروهی بودند که بسال پنجم هجرت هنگام بازماندن عایشه از همراهان به افترا پرداختند و آنگاه که پیامبر (ص ) به مدینه رسید این آیه در برائت عایشه نازل شد: «ان الذین جاؤا بالافک عصبة منکم لاتحسبوه شرّاً لکم بل هو خیرٌ لکم ل...
-
واژههای همآوا
-
عفک
لغتنامه دهخدا
عفک . [ ع َ ] (ع مص ) استوار نکردن سخن را و ناسره گفتن آنرا. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بازداشتن از حاجت . || مماطلت کردن حق کسی را. || سخت گول گردیدن . (از منتهی الارب ). بسیار احمق شدن . (از اقرب الموارد). عَفَک . رجوع به عفک شود.
-
عفک
لغتنامه دهخدا
عفک . [ ع َ ف َ ] (ع مص ) سخت گول گردیدن . (از منتهی الارب ). بسیار احمق شدن . (از اقرب الموارد). عَفک . رجوع به عفک شود.
-
عفک
لغتنامه دهخدا
عفک . [ ع َ ف ِ ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ).
-
عفک
لغتنامه دهخدا
عفک . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَفکاء. (اقرب الموارد). رجوع به عفکاء شود.