کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افژول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افژول
/'afžul/
معنی
۱. تحریک.
۲. تقاضا.
۳. ابرام؛ اصرار.
۴. (صفت) برانگیخته.
۵. (صفت) پریشان.
۶. (صفت) پراکنده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
افژول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] 'afžul ۱. تحریک.۲. تقاضا.۳. ابرام؛ اصرار.۴. (صفت) برانگیخته.۵. (صفت) پریشان.۶. (صفت) پراکنده.
-
افژول
فرهنگ فارسی معین
( اَ )(اِ. ص .)1 - تحریک ، اصرار.2 - تقاضا. 3 - پریشان ، پراکنده .
-
افژول
فرهنگ فارسی معین
( اَ )(اِ. ص .)1 - تحریک ، اصرار.2 - تقاضا. 3 - پریشان ، پراکنده .
-
افژول
فرهنگ فارسی معین
( اَ )(اِ. ص .)1 - تحریک ، اصرار.2 - تقاضا. 3 - پریشان ، پراکنده .
-
افژول
لغتنامه دهخدا
افژول . [ اَ ] (اِ) تقاضا. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (برهان ) (مجمع الفرس ) (هفت قلزم ). || انگیژ. (برهان ) (مجمع الفرس ) (هفت قلزم ). تحریض و تحریک . (ناظم الاطباء). افژولیدن . برانگیختن . (از برهان ). و رجوع به افژولیدن شود. || ...
-
جستوجو در متن
-
کارفژول
لغتنامه دهخدا
کارفژول . [ف َ ] (نف مرکب ) کارافژول . رجوع به کار افژول شود.
-
افژولندگی
لغتنامه دهخدا
افژولندگی . [ اَ ل َ دَ / دِ ] (حامص ) عمل افژولنده . پریشانی . برانگیختگی . و رجوع به افژول و افژولنده شود.
-
افژولیدگی
لغتنامه دهخدا
افژولیدگی .[ اَ دَ / دِ ] (حامص ) اسم از افژولیدن . پریشانی . عمل آنکه بیفژولد. و رجوع به افژول و افژولیدن شود.
-
افژولیده
لغتنامه دهخدا
افژولیده . [ اَ دَ / دِ ] (ن مف ) پریشان شده . برانگیخته شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به افژولیدن و افژول شود.
-
افژولیده شدن
لغتنامه دهخدا
افژولیده شدن . [ اَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تذمر. تذمیر. (از تاج المصادر بیهقی ). اهتشاش . (منتهی الارب ). پریشان شدن . برانگیخته شدن . و رجوع به افژول و افژولیدن شود.
-
تقاضا
لغتنامه دهخدا
تقاضا. [ ت َ ] (ع مص ) در فارسی بجای تقاضی استعمال شده است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). درخواست و طلب و خواهش و مطالبه . (ناظم الاطباء). خواهش و با لفظ کردن و داشتن و آمدن مستعمل . (آنندراج ) : گویی از دو لب من ، بوسه تقاضا چه کنی وامخواهی نبود، کو ب...