کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افوه
لغتنامه دهخدا
افوه . [ اَف ْ وَه ْ ] (ع ص ) مرد فراخ دهن و برآمده دندان و درازدندان . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
افوه الاودی
لغتنامه دهخدا
افوه الاودی . [ اَف ْ وَ هُل ْ اَ ] (اِخ ) لقب شاعر وحکیم معروف عرب دوره ٔ جاهلی است و اسم و نسب وی چنین است : صلاءةبن عمروبن مالک بن عوف بن حرث بن عبه (او ضبه )بن اودبن صعب بن سعدالعشیرة. وی بدان جهت که لبهایش درشت و دندانهایش ظاهر بود به افوه ملقب ...
-
واژههای همآوا
-
عفوه
لغتنامه دهخدا
عفوه . [ ع ُ ] (ع مص ) برابر و موافق نمودن . (از منتهی الارب ). تطبیق . (از اقرب الموارد). || تمامه ٔ چیزی گرفتن . (از منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
حجیب
لغتنامه دهخدا
حجیب . [ ح َ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر افوه أودی :فلما أن رأونا فی وغاهاکآساد الغریفة و الحجیب . (معجم البلدان ).
-
دارة جهد
لغتنامه دهخدا
دارة جهد. [ رَ ت ُ ج ُ ] (اِخ ) نام این موضع در شعر افوه الاودی آمده است . (معجم البلدان ).
-
حجیل
لغتنامه دهخدا
حجیل .[ ح َ ] (اِخ ) آبی در صمّان است . أفوه اودی گوید:و قد مرت کماة الحرب مناعلی ماء الدفیفةو الحجیل .(معجم البلدان ).
-
لهیب
لغتنامه دهخدا
لهیب . [ ل َ ] (اِخ ) جایگاهی است در شعر افوه الاودی : و جرّد جمعها بیض ٌ خفاف علی جنبی بضارع فاللهیب .(از معجم البلدان ).
-
دارةالنصاب
لغتنامه دهخدا
دارةالنصاب . [ رَ تُن ْ ن ِ ] (اِخ ) موضعی است و در شهر افوه آمده است : ترکنا الازدیرق عارضاهاعلی شجر فدارات النصاب .(معجم البلدان ).
-
غرفی
لغتنامه دهخدا
غرفی . [ غ َ ] (اِخ ) جایگاهی است . افوه اودی گوید : جلبنا الخیل من غیدان حتی وقعنا هن ایمن من صناف و بالغرفی و العرجاء یوماًو ایاماً علی ماء الطفاف .(از معجم البلدان ).
-
فوه
لغتنامه دهخدا
فوه . [ ف َ وَه ْ ] (ع اِمص ) فراخی دهن . || (مص ) فراخ دهن شدن . (منتهی الارب ). افوه گردیدن آدمی یا خیل . (از اقرب الموارد). || برآمدن دندان یا ثنیه ٔ علیا و دراز گردیدن آن . (منتهی الارب ).
-
فوهاء
لغتنامه دهخدا
فوهاء. [ ف َ ] (ع ص ) چاه گشاده دهانه . (منتهی الارب ). || مؤنث افوه است : محالة فوهاء؛ چرخ درازدندانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || طعنة فوهاء؛ گشاده . (اقرب الموارد).
-
غیدان
لغتنامه دهخدا
غیدان . [ غ َ ] (اِخ ) موضعی است در یمن . (منتهی الارب ). این موضع بنام غیدان بن حجربن ذی رعین بن زیدبن سهل بن عمروبن قیس بن معاویةبن جشم بن عبدشمس بن وائل حیری منسوب است . افوه ازدی گوید:جلبنا الخیل من غیدان حتی وقعناهن ایمن من صناف .(از معجم البلدا...