کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افول
/'oful/
معنی
۱. غروب کردن.
۲. پنهان شدن.
۳. ناپدید شدن ستاره.
۴. [مجاز] از دست رفتن موقعیت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. غروب
۲. انحطاط، زوال، نابودی ≠ طلوع
فعل
بن گذشته: افول کرد
بن حال: افول کن
دیکشنری
comedown, ebb, eclipse, twilight, wane
-
جستوجوی دقیق
-
افول
واژگان مترادف و متضاد
۱. غروب ۲. انحطاط، زوال، نابودی ≠ طلوع
-
افول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'oful ۱. غروب کردن.۲. پنهان شدن.۳. ناپدید شدن ستاره.۴. [مجاز] از دست رفتن موقعیت.
-
افول
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ ع . ] (مص ل .) فرو شدن ، غروب شدن .
-
افول
لغتنامه دهخدا
افول . [ اُ ] (ع مص ) غایب و ناپدید شدن . (منتهی الارب ). فرورفتن ستاره و ناپدید شدن آن . (آنندراج ). فروشدن ستاره و ماه و خورشید. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). فروشدن آفتاب و ماه و ستاره . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). غروب ، مقابل طلو...
-
افول
دیکشنری فارسی به عربی
ايقاع , تناقص , غروب
-
واژههای مشابه
-
افؤل
لغتنامه دهخدا
افؤل . [ اَ ءُ ] (ع اِ) ج ِفَأل ، شگون . ضد طیره . (منتهی الارب ). ج ِ فأل ، بمعنی سخن خوش و نیکو. (از اقرب الموارد). فؤول . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فأل و فؤول شود.
-
declinist
افولباور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] فرد معتقد به افولباوری
-
declinism
افولباوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] باور یا اعتقاد به روبهکاهش بودن توان و موقعیت نسبی قدرتهای جهانی
-
افول کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جزر
-
جستوجو در متن
-
غروب
دیکشنری عربی به فارسی
غروب افتاب , مغرب , افول
-
ebbed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افتادن، فروکش کردن، افول کردن
-
ebbing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از بین بردن، فروکش کردن، افول کردن
-
طالع شدن
واژگان مترادف و متضاد
طلوع کردن، دمیدن، برآمدن، ≠ غروب کردن، افول کردن