کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افواج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افواج
/'afvāj/
معنی
= فوج
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
افواج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فَوْج] 'afvāj = فوج
-
افواج
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ فوج ؛ گروه .
-
افواج
لغتنامه دهخدا
افواج . [ اَف ْ ] (ع اِ) ج ِ فَوْج ، بمعنی گروه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). جماعات . گروهها. طوائف : افواج ترکمانان پیدا آمدند که مگر بدانجا مقام کرده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 627). و رجوع به فوج شود.
-
جستوجو در متن
-
افاکیل
لغتنامه دهخدا
افاکیل . [ اَ ] (ع اِ) افواج : افاکیل من کذا؛ ای افواج منه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). افواج و گروهها. (از ناظم الاطباء).
-
فوج
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گروه ، دسته . 2 - قسمتی از ارتش ، هنگ ؛ ج . افواج .
-
رساله داری
لغتنامه دهخدا
رساله داری . [ رِ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) فرماندهی و سرداری افواج سواره . (ناظم الاطباء). و رجوع به رساله و رساله دار شود.
-
مواج
لغتنامه دهخدا
مواج . [ م َوْ وا ] (ع ص ) دریای موج دار و متلاطم . (ناظم الاطباء). خیزابه دار. خیزابدار. پرموج . بسیارخیزابه . موج زن . بسیارموج زن . بسیارموج . شکن گیر. خیزابه گیر. خیزاب گیر. (یادداشت مؤلف ) : در مقدمه ٔ لشکر او قرب دویست مربط فیل بود... و بر عقب...
-
سامعة افروز
لغتنامه دهخدا
سامعة افروز. [ م ِ ع َ اَ ] (نف مرکب ) گوشزد. شنیده شده . بگوش خورده : انتشار خبر قتل او در آن ایام که سامعه افروز خاص و عام هر دیار نزدیک و دور شده . (تاریخ گلستانه ). و حقیقت کوچیدن خود را با افواج سامعةافروز خان بختیاری نمود. (تاریخ گلستانه ).
-
اسماعیل پاشا
لغتنامه دهخدا
اسماعیل پاشا. [ اِ ] (اِخ ) یکی از وزرای زمان سلطان محمدخان ثالث . وی در موقع والیگری شام بقلع و قمع سعد، شریف مکه ، مأمور گشت و با دسته ها و افواج از سپاهیان شام ، غزه ، مصر و جده ، مقرر شد که شر شریف را از سر شرفا و اهالی حجاز دفع کند و مظالم و تع...
-
افکل
لغتنامه دهخدا
افکل . [ اَ ک َ ] (ع اِ) لرزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، اَفاکِل . (مهذب الاسماء): یقال : اخذه افکل ؛ اذا ارتعد من برد او خوف . (ناظم الاطباء). || گروه . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء): یقال : قد جاؤا بافکلهم . (ناظم الاطباء). || ...
-
خصوم
لغتنامه دهخدا
خصوم . [ خ ُ ] (ع اِ) ریشه . (منتهی الارب ). || اصلها و دهنه های وادی . || ج ِ خَصم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) : آنچه شیر برای تو می سگالد، از این معانی که بشمردی چون تضریب خصوم نیست . (کلیله و دمنه ). بر ترا...
-
غثاء
لغتنامه دهخدا
غثاء. [ غ ُ ] (ع اِ) غُثّاء. آب آورد. کفک . || تباه و پوسیده از برگ درخت به کفک سیل آلوده و خراب شده . ج ، اَغثاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در تاج العروس غثاء را چنین شرح داده : «القمش و الزبد (و القذر) و الهالک و البالی (او الهالک البالی ) من ورق ...
-
لجیون
لغتنامه دهخدا
لجیون . [ ل ِ ] (اِ) لژیون . عددی مخصوص در عساکر رومی است که در اوقات مختلفه متفاوت بود یعنی از سه هزار تا بالمضاعف میرسید. در ایام مسیح لجیون شامل هزار نفر پیاده علاوه بر سواره بود و هر لجیون شامل ده فوج بوده که اینها را به سه دسته منقسم کرده بودند ...
-
بریگاد
لغتنامه دهخدا
بریگاد. [ بْری / ب ِ ] (فرانسوی ، اِ) چندین واحد نظامی از یک صنف که تحت فرماندهی یک سرتیپ (ژنرال ) باشند. || واحدی مرکب از دو فوج . تیپ . (فرهنگ فارسی معین ).- بریگاد قزاق ؛ تیپ مستقل ایرانی ، تحت ریاست صاحب منصبان روسی و مرکب از دو فوج سوار و یک دس...