کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افقة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افقة
لغتنامه دهخدا
افقة. [ اَ ف َ ق َ ] (ع اِ) تهیگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بمعنی مرقة است و آن دفن کردن پوست باشد در زمین تا موی از آن برکنده شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
افقة
لغتنامه دهخدا
افقة. [ اُ ق َ ] (ع اِ) پوست نره که در ختنه بریده می شود. (ناظم الاطباء).پوست نره که آنرا بوقت ختنه ببرند. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
آفقه
فرهنگ واژههای سره
تهیگاه
-
افقه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'afqah ۱. فقیهتر؛ داناتر؛ دانشمندتر.۲. داناتر در علم فقه.
-
افقه
فرهنگ فارسی معین
(اَ قَ) [ ع . ] (ص تف .) 1 - دانشمندتر، داناتر. 2 - فقیه تر.
-
آفقه
لغتنامه دهخدا
آفقه . [ ف ِ ق َ ] (ع اِ) خاصره . تهیگاه .
-
آفقه
لغتنامه دهخدا
آفقه . [ ف ِ ق َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث آفق . || ج ِ افیق . پوستهای دباغی شده . پوستهای نیم پیراسته .
-
افقه
لغتنامه دهخدا
افقه . [ اَ ق َه ْ ] (ع ن تف ) فقیه تر. داناتر. دانشمندتر. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
عفقة
لغتنامه دهخدا
عفقة. [ ع َ ق َ ] (ع اِ) غیبت . (منتهی الارب ). اسم المرة است مصدر عفق را. غیبت . (از اقرب الموارد). || بازیی است که در آن خاک گرد آورند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
عبدالعزیز
لغتنامه دهخدا
عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن سلمةبن دینار المدنی ، مکنی به ابوتمام فقیه و محدث بود. ابن خلیل درباره ٔ او گوید: پس از مالک بمدینه کسی افقه از ابن ابی حازم بن سلمه نبود. وی به سال 107 متولد شد و به سال 184 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی...
-
ابوالحرث
لغتنامه دهخدا
ابوالحرث . [ اَ بُل ْ ؟ ] (اِخ ) لیث بن سعدبن عبدالرحمن اصفهانی . قاضی و امام اهل مصر در فقه و حدیث . و شافعی گفته است لیث بن سعد افقه از مالک است . دخل او به سال پنج هزار دینار بود و عمده ٔ آن در صلات و عطیات صرف میکرد. منصوربن عمار گوید وقتی نزد لی...
-
تهیگاه
لغتنامه دهخدا
تهیگاه . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (اِ مرکب ) مابین شکم و پهلو را گویند. (برهان ) (انجمن آرا). به معنی کمر و آن جائی است نرم بالای استخوان سرین و زیر استخوانهای پهلو. (از غیاث اللغات ). بن بغل که به تازی خاصره گویند مابین شکم و پهلو. (آنندراج ). شاکله . (م...