کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افق
/'ofoq/
معنی
۱. ناحیه؛ کرانه.
۲. کرانۀ آسمان.
۳. (جغرافیا) دایرهای که در امتداد آن چشم انسان کرۀ زمین را میبیند؛ حد فاصل میان قسمت مرئی و نامرئی آسمان.
۴. چشمانداز.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. کرانه، کران
۲. چشمانداز، دورنما
برابر فارسی
دوردست، کران، فراس، کرانه
دیکشنری
horizon, skyline
-
جستوجوی دقیق
-
افق
واژگان مترادف و متضاد
۱. کرانه، کران ۲. چشمانداز، دورنما
-
افق
فرهنگ واژههای سره
دوردست، کران، فراس، کرانه
-
افق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آفاق] 'ofoq ۱. ناحیه؛ کرانه.۲. کرانۀ آسمان.۳. (جغرافیا) دایرهای که در امتداد آن چشم انسان کرۀ زمین را میبیند؛ حد فاصل میان قسمت مرئی و نامرئی آسمان.۴. چشمانداز.
-
افق
فرهنگ فارسی معین
(اُ فُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کرانه ، ناحیه . 2 - نیم دایره ای که در امتداد آن ، چشم کرة زمین را می بیند. ج . آفاق .
-
افق
لغتنامه دهخدا
افق . [ اَ ] (ع مص ) بر سر خود شدن و رفتن در آفاق . (ناظم الاطباء). بطور خود شدن و رفتن در آفاق . (منتهی الارب ). بر سر خود به آفاق رفتن . (از اقرب الموارد). در زمین رفتن . (المصاد زوزنی ). رفتن . (آنندراج ). || عطا کردن بعضی را بیشتر از بعضی . (ناظم...
-
افق
لغتنامه دهخدا
افق . [ اَ ف َ ] (ع اِ) اسم جمع افیق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به افیق شود. || روی راه . ج ، آفاق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پوستهای نیم پیراسته و پوستهائی که آنها را دوخته و یا ناشکافته دباغت دهند. (ناظم الاطباء).
-
افق
لغتنامه دهخدا
افق . [ اَ ف َ ] (ع مص ) در نهایت کرم و علم شدن . (ناظم الاطباء). بنهایت کرم رسیدن یا بنهایت در علم رسیدن . (از اقرب الموارد). || در نهایت فصاحت و فضیلت گردیدن . (ناظم الاطباء).
-
افق
لغتنامه دهخدا
افق . [ اَ ف ِ ] (ع ص ) پوست نیم پیراسته یا پوستی که آنرا نادوخته یا ناشکافته دباغت دهند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
افق
لغتنامه دهخدا
افق . [ اُ ف ُ ] (ع اِ) کران . (نصاب الصبیان ).کناره ٔ آسمان . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (از منتخب از غیاث اللغات ). کنار و گردبرگرد جهان . آنچه پیدا باشداز نواحی آسمان و اطراف زمین . کنار جهان . (یادداشت مؤلف ). کرانه ٔ آسمان و هر کرانه باشد. (آنن...
-
افق
دیکشنری عربی به فارسی
افق , خط افق , افق فکري , بوسيله افق محدود کردن
-
horizon
افق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] دورۀ زمانی نسبتاً کوتاهی که در طی آن مجموعهای شاخص از دستساختهها یا سبکهای هنری یا مشخصههای فرهنگی دیگر در گسترۀ جغرافیایی پهناوری به کار رفته است
-
افق
دیکشنری فارسی به عربی
افق
-
افق
واژهنامه آزاد
ناحیه.
-
واژههای مشابه
-
أُفُقِ
فرهنگ واژگان قرآن
خط فاصل بين زمين وآسمان