کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افعی دم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
افعی کاه رباپیکر
لغتنامه دهخدا
افعی کاه رباپیکر. [ اَ ی ِ رُ پ َ / پ ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شعله ٔ آتش باشد. (آنندراج ) (برهان ) (هفت قلزم ).
-
افعی مرجان عصب
لغتنامه دهخدا
افعی مرجان عصب . [ اَ ی ِ م َ ع َ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) افعی کهرباپیکر که شعله ٔ آتش باشد. (آنندراج ) (هفت قلزم ) (برهان ). و رجوع به افعی شود.
-
جستوجو در متن
-
کلته دنب
لغتنامه دهخدا
کلته دنب . [ ک َ ت َ / ت ِ دُمْب ْ] (ص مرکب ) ابتر. (فرهنگ فارسی معین ). کلته دم . کوتاه دم . قصیرالذنب . و رجوع به کلته و کلته دم شود. || افعی دم کوتاه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): و مخرج ثفل او به دنبال نزدیک باشد و دنبال او دراز نباشد و این را مار...
-
دم
لغتنامه دهخدا
دم . [ دَ ] (اِ) نفس . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ) (لغت محلی شوشتر، خطی ) (دهار) (منتهی الارب ). نفس و هوایی که به واسطه ٔ حرکات آلات تنفس در شش داخل می شود و از آن خارج می گردد. (از ناظم الاطباء). به معنی نفس است و سراب و دلنواز و روح بخش و جان پرور ...
-
پی
لغتنامه دهخدا
پی . [ پ َ ] (اِ) دنبال . عقب . پشت . پس . دنباله . عقیب . اثر: پی او؛ دنبال او. بر اثر او : یکی غرم تازان پی یک سوارکه چون او ندیدم به ایوان نگار. فردوسی .برآشفت و برداشت زین و لگام بشد بر پی رخش ناشاد کام . فردوسی .یکایک چو از جنگ برگاشت روی پی اند...
-
ارقم
لغتنامه دهخدا
ارقم . [ اَ ق َ ] (ع ص ، اِ) ارقش . مارپیسه . (منتهی الأرب ). مار سیاه و سپید. (مهذب الاسماء) (مؤید الفضلاء). مار ابلق سپید و سیاه . ماری که در پوست آن نقش سیاه و سپید باشد، چنانکه گوئی نوشته اند. مار سیاه که نقطه های سفید بر پشت دارد. (غیاث ). نوع...
-
همدم
لغتنامه دهخدا
همدم . [ هََ دَ ] (ص مرکب ) هم دم . هم نفس . ندیم . قرین . دوست . (یادداشت مؤلف ) : از دو همدم که در جهان یابم ناگزیر است و از جهان گذر است . خاقانی .جز ناله کسی همدم من نیست ز مردم جز سایه کسی همره من نیست ز اصحاب . خاقانی .در این دامگه ارچه همدم ن...
-
زهرگیا
لغتنامه دهخدا
زهرگیا. [ زَ ] (اِمرکب ) گیاهی است که هر کس اندکی از آن بخورد فی الحال هلاک گردد. (برهان ). هر گیاه زهردار که کشنده باشد.(فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (از آنندراج ). گیاهی باشد که چون ورق آن را آدمی و حیوانات بخورند در دم و زمان هلاک شوند. (جهانگیری ). ...
-
زمرد
لغتنامه دهخدا
زمرد. [ زُ م ُرْ رُ ] (معرب ، اِ) معرب «سماراگدوس » یونانی .محمدمعین آرد: یکی از سنگهای قیمتی به رنگ سبز و آن هرچه بزرگتر باشد گرانبهاتر است . قدما می پنداشتند که نظر بر زمرد چشم افعی را کور کند. (فرهنگ فارسی معین ). از سنگهای قیمتی و با رنگی سبز و ز...
-
خودکامه
لغتنامه دهخدا
خودکامه . [ خوَدْ / خُدْ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) خودسر. خودمراد. لجوج . مستبد. آنکه هرچه کند بمیل خود کند. کنایه از جبار و طاغی و ظالم : بهر جا که بد شاه خودکامه ای بفرمود چون خنجری نامه ای . فردوسی .بهر پادشاهی و خودکامه ای نبشتند بر پهلوی نامه ای . ف...
-
دمیدن
لغتنامه دهخدا
دمیدن . [ دَ دَ ] (مص ) دم زدن و نفس کشیدن . (ناظم الاطباء). نفس کشیدن . (برهان ). نفس بیرون دادن . نفس زدن . (یادداشت مؤلف ): فح ، فحفحة؛ دمیدن در خواب .(منتهی الارب ). || نفخ . نفث . پف کردن . فوت کردن . نفس از میان دو لب غنچه کرده بیرون دادن چنان...
-
تریاق
لغتنامه دهخدا
تریاق . [ ت َ / ت ِرْ ] (معرب ، اِ) معرب تریاک و آن دوایی مرکب است معروف ، که چند ادویه را کوفته و بیخته در شهد آمیزند و آن دافع اقسام زهرهای نباتی و حیوانی باشد. (غیاث اللغات ). مأخوذ از یونانی ، معجونی مرکب از داروهای چند که وقتی آنرا دوای مخصوص ه...
-
مار
لغتنامه دهخدا
مار. (اِ) معروف است که به زبان عربی حیه گویند. (برهان ). حیه . (ترجمان القرآن ). حیوانی دراز و خزنده و بی دست و پای که به تازی حیه گویند. ج ، ماران . (ناظم الاطباء). پهلوی «مار» ، سانسکریت ، «ماره » ، این کلمه ٔ سانسکریت بمعنی میراننده و کشنده است ، ...
-
نافه
لغتنامه دهخدا
نافه . [ ف َ / ف ِ ] (اِ) پهلوی : نافَک (ناف )، بلوچی : ناپَگ ، نافَگ ، نافَغ (ناف )، کردی : نابک (ناف )، ارمنی : نَپَک (کیسه ٔ مشک )، افغانی دخیل : نافه (کیسه ٔ مشک )، ایضاً کردی : ناوک (ناف )، نَفْک ، نَفْکه ، نَوک ، ناوک ، نوک ؛ لری : نَووک (کیسه ...
-
کلئوپاتر
لغتنامه دهخدا
کلئوپاتر. [ کْل ِ / ک ِ ل ِ ءُ ] (اِخ ) نام هفت ملکه ٔ مصر که مشهورترین آنان کلئوپاتر هفتم است . وی در 69 ق .م متولد شد و در سالهای 51 تا 30 ق .م ملکه بود و با زیبائیش سزار و سپس انتوان را شیفته ٔ خود گردانید. او پس از شکست انتوان در اکتیو به وسیله ٔ...