کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افعي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افعي
معنی
مار , داراي حرکت مارپيچي بودن , مارپيچي بودن , مارپيچ رفتن , افعي , تيره مار , تيرمار , ادم خاءن و بدنهاد , شرير
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
افعي
دیکشنری عربی به فارسی
مار , داراي حرکت مارپيچي بودن , مارپيچي بودن , مارپيچ رفتن , افعي , تيره مار , تيرمار , ادم خاءن و بدنهاد , شرير
-
واژههای مشابه
-
افعی
واژگان مترادف و متضاد
اژدر، اژدها، ثعبان، مار
-
افعی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: افعی 'af 'ā، جمع: افاعی] (زیستشناسی) 'af'i نوعی مار بزرگ، قوی، و زهردار، دارای سر پهن و گردن باریک به رنگ سیاه مایل به زردی یا سرخی که انواع گوناگون دارد؛ مار بزرگ.
-
افعی
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) نوعی مار سمی خطرناک که در دهانش علاوه بر دندان های کوچک تغذیه ای دو دندان قلاب مانند در آروارة بالا وجود دارد که به طرف عقب دهان خمیده است . درون این قلاب مجرایی است که به غدة زهر کشنده راه دارد.
-
افعی
لغتنامه دهخدا
افعی . [ اَ ] (از ع ، اِ)همان افعی با الف مقصوره است که در فارسی بکسر عین خوانند. مار بزرگ خبیث . شیبا. (ناظم الاطباء). نوعی مار سمی خطرناک که در سنگلاخها بین خار و خاشاک یافت شود. در دهان این مار علاوه بر دندانهای کوچک تغذیه ای دو دندان قلاب مانند د...
-
افعی
لغتنامه دهخدا
افعی . [ اَ عا / اَ ] (از ع ، اِ) قسمی است از مار بغایت زهرناک و گویند که افعی از دیدن زمرد کور میگردد. (کنز از غیاث اللغات ).نوعی از مار سیاه که بغایت زهرناک و بزرگ باشد. (آنندراج ). مار بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی از مار خبیث . (منته...
-
افعی
دیکشنری فارسی به عربی
افعي , جامع
-
افعی
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: afɂi طاری: ahfi / avi طامه ای: afi طرقی: afi کشه ای: âfi نطنزی: afɂi
-
مار افعی
لغتنامه دهخدا
مار افعی . [ رِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی ازمار که افعی نیز گویند. (ناظم الاطباء) : چو مار افعی بر خویشتن همی پیچیدز نیم ضربت آن مارپیکر آتش و آب . مسعودسعد.جهان چون مار افعی پیچ پیچ است ترا آن به کزو در دست هیچ است .نظامی .
-
افعی آتشین
لغتنامه دهخدا
افعی آتشین . [ اَ ی ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از بندوق است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
افعی جرهمی
لغتنامه دهخدا
افعی جرهمی .[ اَ عا ج ُ هََ ] (اِخ ) از حکماء دوران جاهلیت قدیم عرب است که با نزار یعنی ربیعه و مضر معاصر بود و در نجران میزیست و عرب اختلافات خود را به قضاوت او می بردند و حکم او را رد نمی کردند. (از الاعلام زرکلی ).
-
افعی زردفام
لغتنامه دهخدا
افعی زردفام . [ اَ ی ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از قلم واسطی است . (آنندراج ) (برهان ). || زبانه ٔ آتش . (آنندراج ).
-
افعی زرفام
لغتنامه دهخدا
افعی زرفام . [ اَ ی ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلک و زبانه ٔ آتش . (مؤید) : خضر ز توقیع تو سازد تریاق روح چون ز کفت برگشاد افعی زرفام فم . خاقانی .|| کنایه از فلک و زمانه است . (آنندراج ) (هفت قلزم ). و رجوع به افعی شود.
-
افعی شاخدار
لغتنامه دهخدا
افعی شاخدار. [ اَ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حیةالمقرونة. قرسطس . (یادداشت مؤلف ).