کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افعل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افعل
لغتنامه دهخدا
افعل . [ اَ ع َ ] (ع ن تف ) (... تفضیل ) وزن صفت تفضیلی در لغت عرب و تأنیث آن بر وزن فعلی باشد چنانکه در: اکبر، کبری و غیره . و این صیغه دلالت دارد بر برتری موصوف خود در صفت مزبور بر سایرین . و چون به اسم معرفه اضافه گردد برتری موصوف را بر شخص مضاف ...
-
افعل
لغتنامه دهخدا
افعل . [ اِ ع َ ] (ع فعل امر) کن . بکن . که آنرا در استخاره بجای خیر گیرند و مقابل آن را شر دانند. (یادداشت مؤلف ) : لاتفعل و افعل نکند چندان سودچون با عجمی کن و مکن باید گفت .؟ (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
افعل التفضیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) 'af'alottafzil در دستور زبان عربی، اسم تفضیل؛ صفت؛ اسمی یا وصفی که به برتری داشتن موصوفش بر غیر در صفتی دلالت کند. Δ وزن آن در عربی برای مذکر، افعل و برای مؤنث، فُعْلی است، مانند اکبر و کبری.
-
واژههای همآوا
-
عفال
لغتنامه دهخدا
عفال . [ ع َ ل ِ ] (ع اِ) دشنام است مر زنان را. (منتهی الارب ). شتم است زن را و آن خاص نداست . گویند: یا عفال . (از اقرب الموارد).
-
افال
لغتنامه دهخدا
افال . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اَفیل . شتران بچه که به سال یا زاید از آن درآمده و شتربچه از ماده جداشده . (آنندراج ). ج ِ افیل ، یعنی شتربچه که بسال دوم یا زاید از آن درآمده و شتربچه ٔ از مادر جداشده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ افیل . شتر خرد. ...
-
جستوجو در متن
-
ذوانف
لغتنامه دهخدا
ذوانف . [ اُ ن ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) افعل ذاک من ذی انف ؛ از سر بگیر. از سر نو بکن این کار را. (منتهی الارب ). افعل ذاک من ذی عوض .
-
لاتفعل
لغتنامه دهخدا
لاتفعل . [ ت َ ع َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) مکن . بجا میاور : لاتفعل و افعل نکند چندان سودچون با عجمی کن و مکن باید گفت . ؟|| (در استخاره ) آن را بجای شر گیرند، مقابل اِفْعَل ْ بجای خیر.
-
هلک
لغتنامه دهخدا
هلک . [ هَُ ل ُ ] (ع ق ) افعل ذلک اما هلکت هلک ؛ یعنی انجام میدهم آن را به هر طور و به هر حال که باشد. (منتهی الارب ).
-
لباب
لغتنامه دهخدا
لباب . [ ل َ ب ِ ] (ع اِفعل ) لباب ِ لَباب ِ؛ باکی نیست ترا. (منتهی الارب ).
-
نعام
لغتنامه دهخدا
نعام . [ ن َ / ن ُ / ن ِ م َ ] (ع اِ) نعام َعَیْن ؛ برای کامرانی و خاطرنوازی . (ناظم الاطباء). گویند: افعل ذلک نُعم َ و نَعم َ و نُعمَةَ و نِعمَةَ و نِعام َ و نَعام َ و نُعام َ و نِعامة و نُعامة و نعامی و نعیم عین ؛ ای افعله اکراماً لک و انعاماً لعین...
-
ذات الرقاع
لغتنامه دهخدا
ذات الرقاع . [ تُرْ رِ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) (استخاره ٔ...) استخاره ای است که بر هریک از شش یا نه پاره کاغذ افعل و یا لاتفعل نویسند وبر زیر سجاده نهند و سپس نماز گزارند و بعد از نماز وادعیه و اوراد وارده یکی از آن شش یا نه رقعه را برگیرند اگر افعل ...
-
فعل تعجب
لغتنامه دهخدا
فعل تعجب . [ ف ِ ل ِ ت َع َج ْ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح دستور) نزد نحویان ، چیزی است که برای نشان دادن تعجب وضع شده باشد و در زبان عرب برای آن دو وزن صرفی وجود دارد: یکی ما اَفعَل و دیگر اَفعِل به مانند این جمله ها: الدنیا... مااکدر صاف...