کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افضلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افضلی
لغتنامه دهخدا
افضلی . [ اَ ض َ ] (اِخ ) خاقانی را گفتندی و نام اوبدیل بود. (مؤید الفضلاء) (شرفنامه ٔ منیری ).تخلص خاقانی که در ابتدا میکرد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
محمود
لغتنامه دهخدا
محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن حسین افضلی . رجوع به صادقی گیلانی شود.
-
افتکین
لغتنامه دهخدا
افتکین . [ ] (اِخ ) افضلی والی اسکندریه و غلام ملک الافضل بن امیرالجیوش بود. رجوع به طبقات سلاطین اسلام شود.
-
جعفر
لغتنامه دهخدا
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ )ابن محمد (شمس الخلافة)بن مختار افضلی . رجوع به ابوالفضل و جعفر و ابن شمس الخلافة در همین لغت نامه شود.
-
بچشم آوردن
لغتنامه دهخدا
بچشم آوردن . [ ب ِ چ َ / چ ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) بچشم کردن . اعتنا به شأن چیزی کردن . (آنندراج ). || برگزیدن . (آنندراج ) : غم تو در دل من همچو دزد خانگی است که هرچه روز بچشم آورد به شب دزدد. افضلی جرپاذقانی .و رجوع به چشم شود.
-
ابن شمس الخلافه
لغتنامه دهخدا
ابن شمس الخلافه . [ اِ ن ُ ش َ سِل ْ خ َ ف َ ] (اِخ ) ابوالفضل جعفربن شمس الخلافه ابی عبداﷲ محمد افضلی ، ملقب به مجدالملک . شاعری مشهور و ادیبی نیکوخَطّ و او را تألیفاتی است که حسن اختیار او را مینماید و نیز دیوانی . تولد543هَ .ق . و وفات بظاهر مصر ...
-
صادق گیلانی
لغتنامه دهخدا
صادق گیلانی . [ دِ ق ِ ] (اِخ ) او راست : هدایة الراوی الی الفاروق المداوی للعجز عن تفسیر البیضاوی . (کشف الظنون ). و حاجی خلیفه در ذیل عنوان انوار التنزیل گوید: و از جمله ٔ حواشی تفسیر بیضاوی یکی حاشیه ٔ شیخ محمودبن حسین افضلی حاذقی مشهور به صادقی گ...
-
خفقان
لغتنامه دهخدا
خفقان . [ خ َ ف َ ] (ع اِ) طپش دل . تپش دل . حرکت اختلاجی که عارض قلب شود چون لرزه ای که در نوبه عارض تمام تن شده باشد. (یادداشت بخط مؤلف ). حرکت اختلاجیه ای است که عارض قلب شود بسبب چیزی که باعث آزار آن شود. قرشی گوید مقصود ما در این مورد از لفظاخت...
-
ابوالفتوح
لغتنامه دهخدا
ابوالفتوح . [ اَ بُل ْ ف ُ ] (اِخ ) یا ابوالفتح . شهاب الدین (شیخ ...) یحیی بن حبش بن امیرک السهروردی المقتول یاشهید معروف به شیخ اشراق و بعضی نام او را احمد گفته اند و پاره ای برآنند که کنیت او یعنی ابوالفتوح اسم او است و ابوالعباس احمدبن ابی اصیبعه...