کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افصح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افصح
/'afsah/
معنی
۱. فصیحتر؛ خوشبیانتر؛ زبانآورتر.
۲. فصیحترین.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
افصح
فرهنگ نامها
(تلفظ: afsah) (عربی) (در قدیم) زبان آورترین ؛ فصیحترین ، شیواترین ، فصیحتر.
-
افصح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'afsah ۱. فصیحتر؛ خوشبیانتر؛ زبانآورتر.۲. فصیحترین.
-
افصح
فرهنگ فارسی معین
(اَ صَ) [ ع . ] (ص تف .) زبان آورتر، شیواتر.
-
افصح
لغتنامه دهخدا
افصح . [ اَ ص َ ] (اِخ ) میرمحمدعلی از شعرای هندوستان بود و به سال 1150 هَ . ق . درگذشت . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
افصح
لغتنامه دهخدا
افصح . [اَ ص َ ] (ع ن تف ) فصیح تر در بیان و سخن آرایی . (ناظم الاطباء). سخن گوی تر و تیززبان تر. (آنندراج ). زبان آورتر. گشاده سخن تر. گویاتر. اَذرَع . تیززبان تر. (از یادداشت مؤلف ): هو افصح منی لساناً... (قرآن 34/28). - امثال : افصح من العضین ؛...
-
واژههای مشابه
-
أَفْصَحُ
فرهنگ واژگان قرآن
فصيحتر
-
افصح الدین
لغتنامه دهخدا
افصح الدین . [ اَ ص َ حُدْ دی ] (اِخ ) او راست : شرح تحفةالعلویه . رجوع به فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار ج 2 ص 138 شود.
-
افصح القبایل
لغتنامه دهخدا
افصح القبایل . [ اَ ص َ حُل ْق َ ی ِ ] (ع اِ مرکب ) فصیح ترین قبیله ها : ای قایم افصح القبایل یک زخمی اوضح الدلایل .نظامی .
-
افصح المتکلمین
لغتنامه دهخدا
افصح المتکلمین . [ اَ ص َ حُل ْ م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ](اِخ ) از القاب شیخ سعدی شیرازی شاعر شهیر (ره ). (یادداشت مؤلف ). رجوع به سعدی در همین لغت نامه شود.
-
واژههای همآوا
-
افسح
لغتنامه دهخدا
افسح . [ اَ س َ ] (ع ن تف ) فراخ تر. گشاده تر. (ناظم الاطباء): و هذه القریة [ قریة زریران ] من احسن قری الارض و اجملها منظراً و افسحها ساحة. (رحله ٔ ابن جبیر).
-
أَفْصَحُ
فرهنگ واژگان قرآن
فصيحتر
-
جستوجو در متن
-
اعرب
لغتنامه دهخدا
اعرب . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) فصیح تر. افصح . آن که بیان وی خوشتر باشد: و الصلاة و السلام علی سیدنا محمد افصح الخلق لساناً و اعربهم بیاناً. (دیباچه ٔ المزهر سیوطی ).