کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افشره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افشره
/'afšore/
معنی
آب میوه که آن را با فشار گرفته باشند؛ عصاره.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
شیره، عصاره، عصیر
دیکشنری
extract, juice, liquor
-
جستوجوی دقیق
-
افشره
واژگان مترادف و متضاد
شیره، عصاره، عصیر
-
افشره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ افشرده] ‹افشرج› 'afšore آب میوه که آن را با فشار گرفته باشند؛ عصاره.
-
افشره
فرهنگ فارسی معین
(اَ شُ رِ) ( اِ.) آب میوه .
-
افشره
لغتنامه دهخدا
افشره . [ اَ ش ُ رَ / رِ ] (ن مف ، اِ) هرچیز که آن را افشرده باشند و بعربی عصاره گویند. (برهان ). شیره ٔهر چیز که افشرده باشند و بعربی عصاره گویند. (فرهنگ مجمعالفرس ). فشرده شده که در عربی عصاره گویند. (فرهنگ شعوری ). عصاره . (تفلیسی ). عصیر و عصاره ...
-
افشره
واژهنامه آزاد
(اَ شُ رِ) (اِ) نکتار، عصاره، شیره، آب میوه، رُب.
-
واژههای مشابه
-
اَفشُره
لهجه و گویش تهرانی
شربت، عصاره.
-
غوره افشره
لغتنامه دهخدا
غوره افشره . [ رَ / رِ اَ ش ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) غوره افشرج . رب ﱡالحِصرِم . (مفردات ابن بیطار).
-
افشره گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'afšoregar عصار؛ روغنگر.
-
مورد افشره
لغتنامه دهخدا
مورد افشره . [ اَ ش ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) مورد افشرج . رب الاَّس . (تذکره ٔ ابن بیطار). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
افشره خوری
لغتنامه دهخدا
افشره خوری . [ اَ ش ُ رَ / رِ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) پیاله و جامی که در آن افشره خورند. (یادداشت مؤلف ).
-
افشره گر
لغتنامه دهخدا
افشره گر. [ اَ ش ُ رَ / رِ گ َ] (ص مرکب ) عصار. (ضیاء). روغن گیر و عصار را گویند.(هفت قلزم ). آنکه شربت افشره میگیرد. کسی که شیره وعصاره ٔ میوه و نبات میگیرد. و رجوع به افشره شود.
-
واژههای همآوا
-
اَفشُره
لهجه و گویش تهرانی
شربت، عصاره.