کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افشان داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دامن افشان
لغتنامه دهخدا
دامن افشان . [ م َ اَ ] (نف مرکب ) آنکه دامن فشاند. که دامن برافشاند. رجوع به دامن افشاندن شود.
-
دانه افشان
لغتنامه دهخدا
دانه افشان . [ ن َ / ن ِ اَ ] (نف مرکب ) که دانه افشاند. که دانه پاشد. که دانه پراکند. که تخم پاشد. که حبه های خوردنی از بنشن و حبوب بر زمین پراکنده سازد. || که قطعات احجار کریمه و مروارید و نظایر آن نثار کند و پراکنده سازد.
-
جان افشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] jān[']afšān =جانفشان
-
دامن افشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹دامنفشان› [قدیمی، مجاز] dāman[']afšān ترککننده.
-
دست افشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dast[']afšān ۱. [مجاز] در حال رقص و نشاط و دست افشاندن.۲. (صفت مفعولی) [قدیمی] ویژگی بذر یا تخمی که با دست بر زمین افشانده شود.
-
anemophilous
بادگردهافشان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] ویژگی گیاهی که باد اصلیترین عامل در گردهافشانی گلهای آن محسوب شود
-
دانه افشان
واژهنامه آزاد
بافت پورفیری
-
گل افشان کردن
لغتنامه دهخدا
گل افشان کردن . [ گ ُ اَ ک َدَ ] (مص مرکب ) گلریزان کردن . پراکندن گل بسیار. ریختن گل بسیار بر سر کسی . گل باران کردن : پسر را پدرگر به زندان کنداز آن به که دشمن گل افشان کند. فردوسی .خوش باشد در بساره ها می خوردن وز بام بساره ها گل افشان کردن . اسدی...
-
abiotic pollinator
گردهافشان بیجان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] عواملی مانند آب و باد و گرانش که موجب انتقال دانۀ گرده از بساک به کلاله شود
-
biotic pollinator
گردهافشان جاندار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] عامل زندهای که دانۀ گرده را از بساک به کلاله انتقال دهد
-
باغ گل افشان
لغتنامه دهخدا
باغ گل افشان . [ غ ِ گ ُ اَ ] (اِخ ) باغی بوده است در استرآباد : سلطان سعید [ ابوسعید، بسال 866 هَ . ق . ] به استرآباد درآمده چند روزی بعشرت گذرانید و در باغ گل افشان بساط نشاط گسترد. (از روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ج 2 ص 258). سلطان سعید [ابوسع...
-
بوسه افشان گشتن
لغتنامه دهخدا
بوسه افشان گشتن . [ س َ / س ِ اَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بوسه زدن . غرق بوسه کردن : بوسه افشان گشت بر استاد اوکه مرا بهر خدا افسانه گو.مولوی .
-
دست افشان و پاکوبان
فرهنگ گنجواژه
رقصان.
-
جستوجو در متن
-
بشکن بشکن
لغتنامه دهخدا
بشکن بشکن . [ ب ِ ک َ ب ِ ک َ ] (اِ مرکب ) جشن بزرگ که جمیع سامان و اسباب رقص و راگ و رنگ در آن باشد و از اهل زبان بتحقیق پیوسته . (آنندراج ). هنگامه ٔ جوش و خروش و انگشتک زدن که اهل رقص را باشد. (غیاث ) (ناظم الاطباء). بشکن بشکن که در اشعار استعمال ...
-
شهد
لغتنامه دهخدا
شهد.[ ش َ ] (ع اِ) انگبین با موم . ج ، شِهاد. (منتهی الارب ). ابومنصور. (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء). عسل که هنوز در موم باشد. (از بحر الجواهر). انگبین ناپالوده . (مهذب الاسماء). انگبین سپید. (زمخشری ). انگبین . (دهار). انگبین است و بعربی عسل ...