کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افشانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افشانده
/'afšānde/
معنی
پراکنده؛ پریشان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
diffuse, diffusive
-
جستوجوی دقیق
-
افشانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹فشانده› 'afšānde پراکنده؛ پریشان.
-
افشانده
لغتنامه دهخدا
افشانده . [ اَ دَ / دِ ] (ن مف )پاشیده . پراکنده . ریخته . (ناظم الاطباء). پراکنده . منتشرشده . ریخته . لرزان شده . و رجوع به افشاندن شود.
-
افشانده
دیکشنری فارسی به عربی
مستفيض
-
جستوجو در متن
-
sprayed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسپری، افشانده
-
اشپیخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹اشپوخته› [قدیمی] 'ešpixte افشانده؛ ریخته؛ پاشیدهشده.
-
besprent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با احترام، پاشیده، ریخته، افشانده
-
فشانیده
لغتنامه دهخدا
فشانیده . [ ف َ / ف ِ دَ / دِ ] (ن مف ) افشانده . فشانده . رجوع به فشانده و افشانده شود.
-
اوشانده
لغتنامه دهخدا
اوشانده . [ اَ دَ / دِ ] (ن مف ) افشانده . رجوع به افشانده شود. || (اِ) دکمه . (ناظم الاطباء). تکمه .
-
pollinated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرده افشانده، گرده افشانی کردن، لقاح کردن
-
مستفيض
دیکشنری عربی به فارسی
منتشر شده , پراکنده , پخش شده , افشانده , افشاندن , پخش کردن , منتشر کردن
-
diffuse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توزیع، پخش کردن، افشاندن، منتشر کردن، پراکنده کردن، منتشر شده، افشانده
-
spray coating
پوشانش افشانهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] نوعی فرایند پوشانش که در آن مادۀ پوششی بر سطح زیرایند (substrate) افشانده میشود
-
dry spray 1
خشکافشاند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] پوششی شنی که براثر خشک شدن جزئی ذرات افشاندهشده پیش از رسیدن به سطح ایجاد شده باشد
-
نثار شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - افشانده شدن . 2 - کشته شدن .