کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افسون گرگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افسون گرگی
لغتنامه دهخدا
افسون گرگی . [ اَ ن ِ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) افسونی است که چون پیش کسی باشد دیگری بر وی غالب نیاید. (بهارعجم ) (آنندراج ) : سیه ماری افسون گرگی دروسرآماسی از سربزرگی درو. نظامی (از آنندراج ).و در توضیح بیت فوق آرد: گویند حیله ٔ گرگ است ، چه گر...
-
واژههای مشابه
-
charmed quark, charm quark
کوارک افسون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] کوارکی با بار الکتریکی 2/3+ که جرم آن از کوارک بالا بیشتر و از کوارک سر کمتر است
-
charmed particle
ذرۀ افسون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ذرهای که دستکم شامل یک کوارک افسون باشد
-
افسون دمیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ دَ)(مص ل .) سحر گفتن ، جادو کردن .
-
افسون آموختن
لغتنامه دهخدا
افسون آموختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) سحر و عزیمت آموختن . مکر و حیله فراگرفتن . (از ارمغان آصفی از بهار عجم ) : نمیدانم بهارآموخت طفلان را چه افسونی که در هر خانه می بینیم زنجیری و مجنونی .مظهر دهلوی (از ارمغان آصفی ).
-
افسون آوردن
لغتنامه دهخدا
افسون آوردن . [ اَ وَ دَ ] (مص مرکب ) فسون آوردن . افسون خواندن . کلمات عزایم آوردن .
-
افسون بستن
لغتنامه دهخدا
افسون بستن . [ اَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) سحر و جادو و مکر و حیله بستن : از ره مهر و محبت دردل ما جا نکرداین همه افسون بدلها از ره نیرنگ بست .علی خراسانی (از ارمغان آصفی ).
-
افسون پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
افسون پذیرفتن . [ اَ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) جادو شدن . فریب خوردن : مجنون تو افسانه و افسون نپذیردبا بیخردی پند فلاطون نپذیرد.طالب آملی (از ارمغان آصفی ).
-
افسون پرداختن
لغتنامه دهخدا
افسون پرداختن . [ اَ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) فسون پرداختن . جادو کردن . مکر و حیله کردن .
-
افسون جدائی
لغتنامه دهخدا
افسون جدائی . [ اَ ن ِ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) افسونی که برای جدائی دو کس خوانند و آنرا به تازی دعاءالبغض گویند. (آنندراج ).
-
افسون خواندن
لغتنامه دهخدا
افسون خواندن . [ اَ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) فسون خواندن . خواندن و یانوشتن کلماتی چند که سبب ایمنی از چشم زخم و زهر حیوانات باشد. افسون نوشتن . (ناظم الاطباء) : که خاموشی فسون بر مطربان خواندنفس چون مار در سوراخ نی ماند.ناظم هراتی (از ارمغان آصفی ).
-
افسون خوردن
لغتنامه دهخدا
افسون خوردن . [ اَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) فسون خوردن . فریب خوردن . (بهارعجم ) (ارمغان آصفی ) : زن برو زد بانگ کای ناموس کیش من فسون تو نخواهم خوردبیش .مولوی (از ارمغان آصفی ).
-
افسون داشتن
لغتنامه دهخدا
افسون داشتن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) جادو داشتن . || در بیت زیر بمعنی معجزه داشتن باشد : آنکه در دین مسیحا شود از هیبت اونبرد جان اگر افسون مسیحا دارد.ظهیر فاریابی (ازارمغان آصفی ).
-
افسون دانستن
لغتنامه دهخدا
افسون دانستن . [ اَ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) سحر و جادو دانستن : اگر خود عشق هیچ افسون نداندنه از سودای عشقت وارهاند.نظامی گنجوی (از ارمغان آصفی ).