کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افسون کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
افسون گرگی
لغتنامه دهخدا
افسون گرگی . [ اَ ن ِ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) افسونی است که چون پیش کسی باشد دیگری بر وی غالب نیاید. (بهارعجم ) (آنندراج ) : سیه ماری افسون گرگی دروسرآماسی از سربزرگی درو. نظامی (از آنندراج ).و در توضیح بیت فوق آرد: گویند حیله ٔ گرگ است ، چه گر...
-
افسون نوشتن
لغتنامه دهخدا
افسون نوشتن . [ اَ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) افسون خواندن . (از ناظم الاطباء) : زمانه بر رخت از چشم بد همی ترسداز آن نویسد گردش بغالیه افسون . قطران تبریزی (از آنندراج ).و رجوع به افسون خواندن شود.
-
افسون پرداز
لغتنامه دهخدا
افسون پرداز. [ اَ پ َ ] (نف مرکب ) ساحر و عزائم خوان . فسون پرداز. (آنندراج ). افسون ساز. و رجوع به افسون ساز شود.
-
افسون زده
لغتنامه دهخدا
افسون زده . [ اَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) فریفته شده از افسون افسونگران . (ناظم الاطباء).
-
افسون ساز
لغتنامه دهخدا
افسون ساز. [ اَ ] (نف مرکب ) ساحر و عزائم خوان . افسون پرداز. افسون خوان . افسون گر. افسون پژوه . (آنندراج ).
-
افسون کن
لغتنامه دهخدا
افسون کن . [اَ ک ُ ] (نف مرکب ) ساحر. جادوگر. (ناظم الاطباء).
-
افسون گری
لغتنامه دهخدا
افسون گری .[ اَ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل افسونگر. سحر. جادو. (فرهنگ فارسی معین ). ساحری . (ناظم الاطباء) : چه عمریست کو را بچندین خطربه افسونگری برد باید بسر. نظامی (از آنندراج ).|| شغل مارگیری . || خواندن افسون . (ناظم الاطباء).
-
افسون گشای
لغتنامه دهخدا
افسون گشای . [ اَ گ ُ ] (نف مرکب )کارآزموده در جادوگری . افسون گشا. (ناظم الاطباء).
-
افسون مسیحا
لغتنامه دهخدا
افسون مسیحا. [ اَ ن ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از احیای موتی و استعمال آن بجای اعجاز از شوخیهای شعر است . (از بهار عجم ) (آنندراج ) : با آن لب جان بخش اسیری که تو دانی افسانه ٔ افسون مسیحا نتوان گفت .اسیری لاهیجی (از آنندراج ).
-
افسانه و افسون
فرهنگ گنجواژه
مجاز، داستان.
-
افسون و نیرنگ
فرهنگ گنجواژه
حیله.
-
سحر و افسون
فرهنگ گنجواژه
جادو.
-
جستوجو در متن
-
سحر کردن
واژگان مترادف و متضاد
افسون کردن، جادو کردن، فسون کردن
-
witched
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جادوگر، مجذوب کردن، افسون کردن، سحر کردن
-
charms
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریبندگی، افسون، طلسم، دلربایی، سحر، افسون کردن، مسحور کردن، فریفتن