کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افسون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افسون
/'afsun/
معنی
۱. حیله؛ تزویر؛ مکر؛ نیرنگ؛ دمدمه.
۲. کلماتی که جادوگران و عزائمخوانان هنگام جادو کردن به زبان میآورند.
۳. سحر؛ جادو.
〈 افسون کردن: (مصدر متعدی)
۱. حیله کردن؛ نیرنگ به کار بردن.
۲. سحر کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جادو، سحر، طلسم، عزیمت، فسون
۲. تزویر، حیله، دوال، شعبده، مکر، نیرنگ
۳. عشوه، قر، کرشمه
فعل
بن گذشته: افسون کرد
بن حال: افسون کن
دیکشنری
charm, enchantment, gris-gris, magic, spell
-
جستوجوی دقیق
-
افسون
واژگان مترادف و متضاد
۱. جادو، سحر، طلسم، عزیمت، فسون ۲. تزویر، حیله، دوال، شعبده، مکر، نیرنگ ۳. عشوه، قر، کرشمه
-
افسون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pswn] ‹فسون› 'afsun ۱. حیله؛ تزویر؛ مکر؛ نیرنگ؛ دمدمه.۲. کلماتی که جادوگران و عزائمخوانان هنگام جادو کردن به زبان میآورند.۳. سحر؛ جادو.〈 افسون کردن: (مصدر متعدی)۱. حیله کردن؛ نیرنگ به کار بردن.۲. سحر کردن.
-
افسون
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.)1 - مکر، تزویر. 2 - سحر، جادو.
-
افسون
لغتنامه دهخدا
افسون . [ اَ ] (اِ) عزیمت .(آنندراج ). عزیمه و چیزی که شخص را از آفت و صدمه ٔ چشم زخم و زهر حیوانات زهردار محفوظ دارد. (ناظم الاطباء). خواندن کلماتی باشد مر عزایم خوانان و ساحران رابجهت مقاصد خود. (برهان ). کلماتی که جادوگر و عزایم خوان بر زبان راند....
-
charm
افسون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] عددی کوانتومی که مشخصۀ کوارکها و هادرونهاست و برای توصیف تقارن بین کوارک و لپتون ابداع شده است
-
افسون
دیکشنری فارسی به عربی
بهجة , سحر , نوبة
-
واژههای مشابه
-
charmed quark, charm quark
کوارک افسون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] کوارکی با بار الکتریکی 2/3+ که جرم آن از کوارک بالا بیشتر و از کوارک سر کمتر است
-
charmed particle
ذرۀ افسون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ذرهای که دستکم شامل یک کوارک افسون باشد
-
افسون دمیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ دَ)(مص ل .) سحر گفتن ، جادو کردن .
-
افسون آموختن
لغتنامه دهخدا
افسون آموختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) سحر و عزیمت آموختن . مکر و حیله فراگرفتن . (از ارمغان آصفی از بهار عجم ) : نمیدانم بهارآموخت طفلان را چه افسونی که در هر خانه می بینیم زنجیری و مجنونی .مظهر دهلوی (از ارمغان آصفی ).
-
افسون آوردن
لغتنامه دهخدا
افسون آوردن . [ اَ وَ دَ ] (مص مرکب ) فسون آوردن . افسون خواندن . کلمات عزایم آوردن .
-
افسون بستن
لغتنامه دهخدا
افسون بستن . [ اَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) سحر و جادو و مکر و حیله بستن : از ره مهر و محبت دردل ما جا نکرداین همه افسون بدلها از ره نیرنگ بست .علی خراسانی (از ارمغان آصفی ).
-
افسون پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
افسون پذیرفتن . [ اَ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) جادو شدن . فریب خوردن : مجنون تو افسانه و افسون نپذیردبا بیخردی پند فلاطون نپذیرد.طالب آملی (از ارمغان آصفی ).
-
افسون پرداختن
لغتنامه دهخدا
افسون پرداختن . [ اَ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) فسون پرداختن . جادو کردن . مکر و حیله کردن .