کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افسنتین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افسنتین
/'afsantin/
معنی
گیاهی خودرو با ساقههای بلند، برگهای کرکدار، شاخههای انبوه، و گلهای زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه، و امراض معده و کبد به کار میرفته.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
افسنتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) 'afsantin گیاهی خودرو با ساقههای بلند، برگهای کرکدار، شاخههای انبوه، و گلهای زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه، و امراض معده و کبد به کار میرفته.
-
افسنتین
لغتنامه دهخدا
افسنتین . [ اَ س َ ] (معرب ، اِ) اپسنتین . نوعی از بوی مادران کوهی است درد چشم را سود دارد و گل آن به اقحوان و تلخی آن بصبر نزدیک است . (از برهان ) (آنندراج ). زریره . دارای سه قسم و هر سه رادر طب مانند محرکات و ادویه ٔ ضد کرم استعمال میکنند. نباتیست...
-
واژههای همآوا
-
افسنطین
لغتنامه دهخدا
افسنطین . [ اَ س َ ] (معرب ، اِ) افسنتین . رجوع به این کلمه شود.
-
جستوجو در متن
-
absinthium
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیسنتیم، افسنتین، افسنتین کبیر
-
خاراگوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) xārāguš = افسنتین
-
دمسیسة
لغتنامه دهخدا
دمسیسة. [ دَ س َ ] (ع اِ) افسنتین . (یادداشت مؤلف ). به لغت مصر نوع زبون افسنتین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به افسنتین شود.
-
شیبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شیبَة] (زیستشناسی) šaybe ریحان کرمانی؛ افسنتین.
-
شیبه
لغتنامه دهخدا
شیبه . [ ش َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) برنجاسب . یکی از گونه های افسنتین . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به افسنتین و شیبة شود.
-
خاراگوش
لغتنامه دهخدا
خاراگوش . (اِ مرکب ) افسنطین . افسنتین . رجوع به افسنطین شود.
-
کشوث رومی
لغتنامه دهخدا
کشوث رومی . [ ک َ ث ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) افسنتین و آن نوعی از بوی مادران است . (برهان ) (ناظم الاطباء). افسنتین است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
طوروس
لغتنامه دهخدا
طوروس . [ طَ ] (اِخ ) (جبل ...). (ابن البیطار در کلمه ٔ افسنتین ). کوهی است .
-
زریره
لغتنامه دهخدا
زریره . [ زَ رِ ] (اِ) گیاهی از طایفه ٔبادرنجبویه که افسنتین نیز گویند. (ناظم الاطباء).
-
ریل
لغتنامه دهخدا
ریل . (اِ) نوع جبلی افسنتین است و گویند نوعی از برنجاسف و قیصوم است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).