کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افسر پلیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
افسر فرمانده
دیکشنری فارسی به عربی
قائد
-
صاحب افسر گردون
لغتنامه دهخدا
صاحب افسر گردون . [ ح ِ اَ س َ رِ گ َ ] (اِخ )کنایه از حضرت عیسی علیه السلام است . (برهان قاطع).
-
افسر بر سر نهادن
لغتنامه دهخدا
افسر بر سر نهادن . [ اَ س َ ب َ س َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تاج بر سر نهادن . و رجوع به افسر و ترکیبات آن شود.
-
افسر بر سر
لغتنامه دهخدا
افسر بر سر. [ اَ س َ ب َ س َ ] (ص مرکب ) تاج بر سر. رجوع به افسر و ترکیبات آن شود.
-
افسر دیر اعظم
لغتنامه دهخدا
افسر دیر اعظم . [اَ س َ رِ دَ / دِ رِ اَ ظَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ) (آنندراج ).
-
electronic warfare officer
افسر جنگ الکترونیکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] افسر مسئول طرحریزی و آمادهسازی و هماهنگ کردن فعالیتها و تمام امور عملیاتی مرتبط با جنگ الکترونیکی که در ستاد عملیاتی انجام وظیفه میکند
-
air liaison officer
افسر رابط هوایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] فردی که وظیفۀ او ایجاد درک مشترک و وحدت عمل میان یگانهای مختلف هوایی است
-
tactical air officer, afloat
افسر هوایی راهکنشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] افسر هوایی تحت فرماندهی نیروی آبخاکی که برنامهریزی همۀ مراحل مشارکت هوایی عملیات آبخاکی و عملیات پشتیبانی هوایی نیروها را در مسیر و در داخل منطقۀ هدف هماهنگ میکند
-
افسر معین کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ضابط
-
افسر فرمانده دریایی
دیکشنری فارسی به عربی
عميد بحري
-
افسر و کلاه
فرهنگ گنجواژه
پادشاهی.
-
افسر و کُله
فرهنگ گنجواژه
سروری.
-
صاحبمنصب و افسر
فرهنگ گنجواژه
افسر.
-
سَر و افسر
فرهنگ گنجواژه
مقام.
-
سر و افسر
فرهنگ گنجواژه
سروری.