کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افسردگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افسردگی
/'afsordegi/
معنی
۱. دلتنگی.
۲. پژمردگی.
۳. (روانشناسی) نوعی بیماری روانی که باعث اختلال در اوضاع اجتماعی و فردی شخص میشود و از نشانههای آن اضطراب، کاهش اشتها، بیخوابی و غیره است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیرغبتی، بیشوقی، پژمردگی، دلسردی، دلمردگی، گرفتگی
دیکشنری
cheerlessness, dejection, doldrums, funk, glumness, melancholia
-
جستوجوی دقیق
-
افسردگی
واژگان مترادف و متضاد
بیرغبتی، بیشوقی، پژمردگی، دلسردی، دلمردگی، گرفتگی
-
افسردگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'afsordegi ۱. دلتنگی.۲. پژمردگی.۳. (روانشناسی) نوعی بیماری روانی که باعث اختلال در اوضاع اجتماعی و فردی شخص میشود و از نشانههای آن اضطراب، کاهش اشتها، بیخوابی و غیره است.
-
افسردگی
لغتنامه دهخدا
افسردگی . [ اَ س ُ دَ / دِ ] (حامص ) انجماد و بستگی . (آنندراج ). انجماد. (ناظم الاطباء). فسردگی . جمود. بستگی . خدوک . (یادداشت مؤلف ) : ابر که جانداروی پژمردگیست هم قدری بلغم افسردگی است . نظامی .بکار اندر آی این چه پژمردگیست که پایان بیکاری افسرد...
-
depression 1
افسردگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] حالتی روانی با مشخصههای احساس خستگی و غمگینی و تنهایی و یأس
-
افسردگی
دیکشنری فارسی به عربی
انجماد , ظلم , کآبة
-
واژههای مشابه
-
depression stage
مرحلۀ افسردگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] چهارمین مرحله از پنج مرحلۀ فرایند مرگ که در آن کارکرد فرد دچار ضعف و کاستی میشود
-
depressive disorder
اختلال افسردگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] اختلال خُلقی که نشانۀ بارز آن غمگینی است
-
depressive spectrum
طیف افسردگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] طیفی از علائم با شدتوضعف متفاوت برای توصیف افسردگی با تکیه بر این مفهوم که افسردگی طیفی از اختلالات است و نه یک ماهیت تشخیصی منفرد
-
دل افسردگی
لغتنامه دهخدا
دل افسردگی . [ دِ اَ س ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل افسرده . دل افسرده بودن . افسرده دلی . غمگینی . دل مردگی . رجوع به دل افسرده شود.
-
postpartum depression
افسردگی پسازایمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] افسردگی زنان در چهار تا شش هفتۀ پس از زایمان
-
حالت افسردگی
دیکشنری فارسی به عربی
وسواس
-
مستعد افسردگی
دیکشنری فارسی به عربی
ازرق
-
مایه افسردگی
دیکشنری فارسی به عربی
کييب
-
minor depressive disorder
اختلال افسردگی خُرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی اختلال خُلقی که حداقل دو هفته طول میکشد و در فرد خُلق افسردۀ مداوم یا بیلذتی همراه با حداقل دو علامت از افسردگی، مانند کاهش یا افزایش اشتها یا بیخوابی یا پُرخوابی، به وجود میآید