کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افسرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
افسرده کالبد
لغتنامه دهخدا
افسرده کالبد. [ اَ س ُ دَ / دِ ب َ / ب ُ ] (ص مرکب ) عاشق . (آنندراج ). || آنکه تنش سرد و منجمد باشد.
-
افسرده مهر
لغتنامه دهخدا
افسرده مهر. [ اَ س ُ دَ / دِ م ِ] (ص مرکب ) کنایه از کم مهر. (آنندراج ) : از این افسرده مهران بوی دلسوزی نمی آیدز پای گل بخاک لاله زاری میکشم خود را.دانش (از آنندراج ).
-
چراغ افسرده
لغتنامه دهخدا
چراغ افسرده . [ چ َ / چ ِ غ ِ اَ س ُ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) چراغ مرده . چراغ کشته . چراغ خاموش . چراغ بسمل . (آنندراج ). رجوع به چراغ مرده و چراغ خاموش شود.
-
دل افسرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی، قید) [مجاز] del[']afsorde افسردهدل؛ غمناک؛ اندوهگین؛ دلتنگ.
-
افسرده شدن
دیکشنری فارسی به عربی
احزن , اضعف , کآبة
-
ادم افسرده
دیکشنری فارسی به عربی
سوداوي , وسواسي
-
افسرده وملول
دیکشنری فارسی به عربی
حزين
-
افسرده بودن
دیکشنری فارسی به عربی
اکتياب
-
افسرده کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اکتياب
-
تب افسرده شدن
لغتنامه دهخدا
تب افسرده شدن . [ ت َ اَ س ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) افسرده شدن تب ، کنایه از کم شدن تب . (بهار عجم ). فرونشستن تب . (ناظم الاطباء). دور شدن تب . (بهار عجم ) (آنندراج ).رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن و افسرده شدن شود.
-
تاریکی افسرده کننده
دیکشنری فارسی به عربی
کآبة
-
جستوجو در متن
-
اکتياب
دیکشنری عربی به فارسی
افسرده بودن , افسرده کردن , دلتنگ کردن
-
moped
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موتو، افسرده بودن، افسرده کردن، دلتنگ کردن
-
mopes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مورب، عبوس، افسرده بودن، افسرده کردن، دلتنگ کردن
-
وسواسي
دیکشنری عربی به فارسی
ماليخوليايي , افسرده , سودايي , ادم افسرده