کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افسانه هاوروایات قومی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
افسانه پرسیدن
لغتنامه دهخدا
افسانه پرسیدن . [ اَ ن َ / ن ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) افسانه خواستن . طلب کردن افسانه را : زند چون تکیه بر بالین ز من افسانه می پرسدبه این تقریب احوال دل دیوانه می پرسد.شفائی اصفهانی (از ارمغان آصفی ).
-
افسانه پنداشتن
لغتنامه دهخدا
افسانه پنداشتن . [ اَ ن َ / ن ِ پ ِ ت َ ] (مص مرکب ) افسانه نگاشتن . افسانه دانستن . افسانه فرض کردن : چو با تو درد دل گویم مرا دیوانه پنداری و گر پیش تو شرح دل کنم افسانه پنداری .حیرانی همدانی (از ارمغان آصفی ).
-
افسانه رسیدن
لغتنامه دهخدا
افسانه رسیدن . [ اَ ن َ / ن ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) شایع شدن افسانه و منتشر شدن آن : از او بسته نقشی بهر خانه ای رسیده بهر کشور افسانه ای .نظامی (از ارمغان آصفی ).
-
افسانه رفتن
لغتنامه دهخدا
افسانه رفتن . [ اَ ن َ / ن ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) اثر کردن افسانه . گارگر شدن افسانه : افسانه نرفت در علاجش افسون نگرفت در مزاجش .فیضی اکبرآبادی (از ارمغان آصفی ).
-
افسانه ساختن
لغتنامه دهخدا
افسانه ساختن . [ اَ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب )مشهور ساختن . شهره گردانیدن . سمر کردن : گر ساخت کوهکن را افسانه عشق شیرین پیدا کنیم ما هم افسانه ساز دیگر. آصفی شیرازی (از ارمغان آصفی ).افسون پندگویان افسانه ساخت ما رابا آن پری بگوئید تا در برابر آید.ف...
-
افسانه شدن
لغتنامه دهخدا
افسانه شدن . [ اَ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قصه شدن . بصورت داستان درآمدن . قصه ٔ بی واقعیت شدن : با مردمی و مردیت افسانه شد بدهرآثار جود حاتم و اخبار زال و سام .سیف اسفرنگی (ازارمغان آصفی ).
-
افسانه شنیدن
لغتنامه دهخدا
افسانه شنیدن . [ اَ ن َ / ن ِ ش َ دَ ] (مص مرکب ) افسانه گوش دادن . بقصه و داستان گوش دادن : ز من باید شنید افسانه ٔ عشق که خوردم از ازل پیمانه ٔ عشق .باقر کاشی (از ارمغان آصفی ).
-
افسانه فهمیدن
لغتنامه دهخدا
افسانه فهمیدن . [ اَ ن َ / ن ِ ف َ دَ ] (مص مرکب ) درک کردن افسانه . فهمیدن حکایت و سرگذشت : نمی فهمد کسی افسانه ٔ ما را در این محفل من و شمعیم داغ از دولت آتش زبانیها. حزین اصفهانی (از ارمغان آصفی ).رجوع به افسانه شود.
-
افسانه کردن
لغتنامه دهخدا
افسانه کردن . [ اَ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شهره کردن . مشهور ساختن : ما را برندی افسانه کردندپیران جاهل شیخان گمراه . حافظ.حزین افسانه کرد آخر بهر محفل غم دل را. حزین اصفهانی (از ارمغان آصفی ). || سخن گفتن از : نام تو گفتن نیارم لیک مقصودم توئی...
-
افسانه گشادن
لغتنامه دهخدا
افسانه گشادن . [ اَ ن َ / ن ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) افسانه گفتن . افسانه خواندن . حکایت آغاز کردن : ای دل افسانه ٔ دلبر بگشاقفل گنجینه ٔ گوهر بگشا. طالب آملی (از ارمغان آصفی ).و رجوع به افسانه شود.
-
افسانه گشتن
لغتنامه دهخدا
افسانه گشتن . [ اَ ن َ / ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مشهور گشتن . شهره شدن . افسانه شدن : چنان ز عشق تو افسانه ٔ جهان گشتم که شد حکایت من نقل محفل همه کس .شفائی اصفهانی (از ارمغان آصفی ).
-
افسانه گفتن
لغتنامه دهخدا
افسانه گفتن . [ اَن َ / ن ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) حکایت و حرفهای بی فائده گفتن . (فرهنگ شعوری ). سمر. (دهار). مسامره . (منتهی الارب ). قصه خواندن . حکایت و سرگذشت گفتن : کجاآن عیش و آن شبها نشستن همه شب تا سحر افسانه گفتن . نظامی .با آن لب جان بخش اسی...
-
افسانه پرداز
لغتنامه دهخدا
افسانه پرداز. [ اَ ن َ / ن ِ پ َ ] (نف مرکب ) کسی که سرگذشتها و قصه ها را مرتب و منظم میسازد. (ناظم الاطباء).
-
افسانه جستن
لغتنامه دهخدا
افسانه جستن . [ اَ ن َ / ن ِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) افسانه طلبیدن . افسانه خواستن . افسانه پرسیدن : نکردی گوش بر گفت کسی اکنون که شد عاشق پی خواب از فغانی هر شبی افسانه میجوید.فغانی شیرازی (از ارمغان آصفی ).
-
افسانه خوانی
لغتنامه دهخدا
افسانه خوانی . [ اَ ن َ / ن ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) افسانه سرایی . افسانه گفتن . داستان سرائی : زلیخا چون شنید آن مهربانی فسون پردازی و افسانه خوانی .جامی (از ارمغان آصفی ).