کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افسانهگو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افسانهگو
مترادف و متضاد
حکایتگر، قصهسرا، قصهگو
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
افسانهگو
واژگان مترادف و متضاد
حکایتگر، قصهسرا، قصهگو
-
واژههای همآوا
-
افسانه گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹افسانهگوی› 'afsānegu ۱. آنکه افسانهای نقل میکند؛ گویندۀ افسانه.۲. [مجاز] کسی که حرف دروغ و باورنکردنی بزند؛ بیهودهگو.
-
افسانه گو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - داستان سرا. 2 - کنایه از: یاوه گو، بیهوده گو.
-
افسانه گو
لغتنامه دهخدا
افسانه گو. [ اَ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) قصه خوان . نقل گو.افسانه سگال . افسانه سنج . (ناظم الاطباء). افسانه ساز. افسانه پرداز. (آنندراج ). گوینده ٔ افسانه . سامر. افسانه گوی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به افسانه گوی شود.
-
جستوجو در متن
-
قصهسرا
واژگان مترادف و متضاد
افسانهپرداز، افسانهگو، داستانسرا، راوی، قصهپرداز، قصهگو، نقال
-
قصهگو
واژگان مترادف و متضاد
افسانهپرداز، افسانهگو، داستانسرا، راوی، قصهپرداز، نقال
-
سمیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. افسانهگو، قصهگو، داستانپرداز، داستانسرا، داستانگو، حکایتگر، قصهسرا، داستانگزار ۲. دهر، روزگار، زمانه