کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افسار سر خود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افسار سر خود
معنی
( ~. سَ رِ خُ) (ص .) کسی که فقط به رأی خود عمل می کند.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
افسار سر خود
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ رِ خُ) (ص .) کسی که فقط به رأی خود عمل می کند.
-
واژههای مشابه
-
گل افسار
لغتنامه دهخدا
گل افسار. [ گ ُ اَ ] (اِ مرکب ) از لوازم زین از نقره و طلا و غیره در افسار اسب که بصورت گل باشد و بر کله ٔ اسب بندند. (آنندراج ) : به او چرخ در قهری پای بست گل افسارش از هاله ٔ مه به دست .ملاطغرا (در وصف دلدل از آنندراج ).
-
افسار زدن
لغتنامه دهخدا
افسار زدن . [ اَ زَ دَ ] (مص مرکب ) مهار کردن . افسار نهادن . || کنایه از جلوگیری کردن از بی مبالاتی و گستاخی : گر خودپرست بر خرعیسی شود سواردجال دیو بر سرش افسار میزند.ملاشانی تکلو (از آنندراج ).
-
افسار کردن
لغتنامه دهخدا
افسار کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مهار کردن . افسار زدن . || کنایه از جلوگیری کردن از افسار گسیختگی و لاابالی گری .
-
افسار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
زمام
-
افسار بستن
دیکشنری فارسی به عربی
مقود
-
افسار زدن
دیکشنری فارسی به عربی
لجام
-
افسار پاره کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ. کَ دَ) (مص ل .) سرپیچی کردن ، یاغی شدن .
-
افسار سگ وحیوانات مشابه
دیکشنری فارسی به عربی
مقود
-
واژههای همآوا
-
افسارسرخود
لغتنامه دهخدا
افسارسرخود. [ اَ س َ خوَدْ / خُدْ ] (ص مرکب ) افسارگسیخته . بلامانع. آنکه اختیارش بدست خودش باشد. || نوعی از راندن اسب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به افسار و فسار شود.
-
افسار سرخود
لهجه و گویش تهرانی
خود رأی، خودمختار،نافرمان
-
جستوجو در متن
-
بی لجام
لغتنامه دهخدا
بی لجام . [ ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + لجام = لگام ) بی لگام . بی افسار. || سرخود. یله و رها. - آب بی لجام خورده بودن ؛ سر خود بار آمده بودن . (یادداشت مؤلف ).