کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افسارگسیخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افسارگسیخته
/'afsārgosixte/
معنی
۱. شخص خودسر.
۲. آنکه از قانون و مقررات سرپیچی کند و به میل خود رفتار کند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
رها، لجامگسیخته، ول ≠ مهار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
افسارگسیخته
واژگان مترادف و متضاد
رها، لجامگسیخته، ول ≠ مهار
-
افسارگسیخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [مجاز] 'afsārgosixte ۱. شخص خودسر.۲. آنکه از قانون و مقررات سرپیچی کند و به میل خود رفتار کند.
-
افسارگسیخته
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ تِ) (ص .) گستاخ ، بی - پروا، وحشی .
-
افسارگسیخته
لغتنامه دهخدا
افسارگسیخته . [ اَ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب )مهارگسسته . بی تربیت . بی نظم . لاابالی . سرخود. خودکامه . و رجوع به افسار و فسار و ترکیبات آن شود. || نوعی از رفتار اسب و غیره . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
لجامگسیخته
واژگان مترادف و متضاد
افسارگسیخته، سرکش، گسستهعنان، گسستهمهار ≠ مهار
-
پابندبریده
لغتنامه دهخدا
پابندبریده . [ ب َ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) عنان گسسته . افسارگسیخته . || مجازاً، لاابالی .
-
رسن بریده
لغتنامه دهخدا
رسن بریده . [ رَ سَم ْ ب ُ دَ ] (ن مف مرکب ) افسارگسیخته . بی بندوبار : کآن شیفته ٔ رسن بریده دیوانه ٔ ماه نو ندیده .نظامی .
-
افسارسرخود
لغتنامه دهخدا
افسارسرخود. [ اَ س َ خوَدْ / خُدْ ] (ص مرکب ) افسارگسیخته . بلامانع. آنکه اختیارش بدست خودش باشد. || نوعی از راندن اسب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به افسار و فسار شود.
-
افسارگسسته
لغتنامه دهخدا
افسارگسسته . [ اَ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بی تربیت . خلیعالعذار. لاابالی . فسارگسیخته . بی بندوبار. فسارآخته . دهنه سرخود. خودکامه . افسارگسیخته . (یادداشت مؤلف ).
-
خلیعالعذار
لغتنامه دهخدا
خلیعالعذار. [ خ َ عُل ْ ع ِ ] (ع ص مرکب )ساده و صورت عاری از ریش و سبیل . (ناظم الاطباء). || اسب بی لگام و شتر بی مهار. (شرفنامه ٔ منیری ). مهارگسسته . افسارگسیخته . (یادداشت بخط مؤلف ). || راه بدون دربند. || سرکش . (ناظم الاطباء). سرخود. (یادداشت ب...
-
افسار
لغتنامه دهخدا
افسار. [ اَ ] (اِ) چیزی را گویند که از چرم و جز آن سازند و بر سر اسب و سایر ستور زنند و رسنی به آن بند کرده باخیه بندند و این رسن را دنباله ٔ افسار گویند. (ناظم الاطباء). مِقوَد. (نصاب الصبیان ). عصام . جریر. (از منتهی الارب ). چیزی که بر چاروا زنند....
-
رفتن
لغتنامه دهخدا
رفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل کردن از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر. راه رفتن . مشی . (یادداشت مؤلف ). مشی . (دهار) (ترجمان الق...