کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افزون کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
افزون فروش
لغتنامه دهخدا
افزون فروش . [ اَ ف ُ ] (نف مرکب ) گرانفروش . (یادداشت دهخدا) : به بازارگان گفت چندین مکوش به افزونی ای مرد افزون فروش .فردوسی .
-
کم و افزون
فرهنگ گنجواژه
کم و بیش.
-
جستوجو در متن
-
مزید کردن
واژگان مترادف و متضاد
افزون کردن، اضافه کردن، زیاد کردن ≠ کاستن، کم کردن
-
تکثیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taksir زیاد کردن؛ بسیار کردن؛ افزودن؛ افزون کردن.
-
تزیید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tazyid زیاد کردن؛ افزون کردن.
-
افزودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فزودن، افزاییدن، فزاییدن› 'afzudan ۱. زیاد کردن؛ زیاده کردن؛ بیشتر کردن.۲. (مصدر لازم) بیشتر شدن؛ افزون شدن.
-
افزایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'afzāyeš ۱. افزونی.۲. افزون کردن.۳. افزون شدن.
-
افزایش
فرهنگ فارسی معین
(اَ یِ) (اِمص .) 1 - عمل افزون کردن . 2 - عمل افزون شدن .
-
کُرّه کردن
لهجه و گویش تهرانی
زیاد شدن، افزون شدن: پولش کره کرده
-
زید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zeyd ۱. افزون شدن.۲. افزون کردن.۳. (اسم) نامی از نامهای مردان.
-
نمو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نموّ] no(e)mov[v] رشد کردن؛ بزرگ شدن؛ گوالیدن؛ افزون شدن.
-
انما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: انماء] [قدیمی] 'enmā ۱. نمو دادن؛ گوالانیدن.۲. افزون کردن.۳. فاش کردن سخن.
-
افزایش کردن
لغتنامه دهخدا
افزایش کردن . [ اَ ی ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) افزون کردن . افزودن . (از ناظم الاطباء).
-
افشاء
لغتنامه دهخدا
افشاء. [ اِ ] (ع مص ) فاش و آشکار کردن . و با لفظ کردن و شدن و دادن مستعمل است . (آنندراج ). ظاهر و آشکار کردن . (از بهارعجم ). بمعنی پراکنده گردانیدن و فاش کردن خبر و جز آن باشد. (ناظم الاطباء). || افزون شدن شتران پراکنده . (ناظم الاطباء). افزون شدن...
-
تمرن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamarron ۱. افزون شدن یا افزونی کردن بر کسی.۲. خوی گرفتن بر چیزی.