کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افرق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افرق
لغتنامه دهخدا
افرق . [ اَ رَ ] (ع اِ) مرد یکچشم . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
افرق
لغتنامه دهخدا
افرق . [ اَ رَ ] (ع ص ) اسب که یک ران آن از دیگری بلندتر آمده باشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آن اسب که یک سرین وی برتر باشد از دیگر. (مهذب الاسماء خطی ). اسبی که یک سرونش بوده . (تاج المصادر بیهقی ). || خروس که تاج سر وی شاخ شاخ شده ...
-
واژههای همآوا
-
أُفْرِغْ
فرهنگ واژگان قرآن
تا بريزم
-
افرغ
لغتنامه دهخدا
افرغ . [ اَ ر ] (ع ن تف ) فارغ تر. بیکارتر. (یادداشت دهخدا).- امثال : افرغ من حجّام ساباط ؛ حجّامی بوده در ساباط مداین که بنسیه مردم را حجامت میکرد و هرگاه کسی برای حجامت به او مراجعه نمی کرد، مادر خود را حجامت میکرد و این کار آن اندازه تکرار شد که ...
-
أَفْرِغْ
فرهنگ واژگان قرآن
بريز(در اصل :فلز آب شدهاي را در قالب بريز )-ظرف وجود مارا لبريز کن
-
جستوجو در متن
-
فرق
لغتنامه دهخدا
فرق . [ ف ُ رُ] (ع ص ، اِ) ج ِ فارق و فریق و افرق . (منتهی الارب ). به سکون راء است . رجوع به فارق و فریق و افرق شود.
-
فدش
لغتنامه دهخدا
فدش . [ ف َ دِ ] (ع ص ) گول و نادان در کار: رجل فدش ؛ مرد گول و نادان در کار. (منتهی الارب ). افرق . (اقرب الموارد).
-
فرقاء
لغتنامه دهخدا
فرقاء. [ ف َ ] (ع ص ) مؤنث افرق . (اقرب الموارد). || گوسپندی که میان سرهای دو پستانش دوری باشد. (منتهی الارب ). الشاة البعیدة مابین الطبیین . (اقرب الموارد).
-
افراق
لغتنامه دهخدا
افراق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اَفْرَق ، یعنی سپیده دم یا سپیدی اول بامداد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به دزی ج 1 ص 1 شود.
-
فرق
لغتنامه دهخدا
فرق . [ ف َ رَ ] (ع اِ) پیمانه ای است اهل مدینه را به قدر شانزده رطل یا سه صاع یا چهار ارباع . ج ، فرقان . (منتهی الارب ). به معنی فَرْق به سکون راء است و گویند به حرکت راء افصح است . (از اقرب الموارد). || سپیده دم . (منتهی الارب ). صبح . (اقرب الموا...
-
کفته
لغتنامه دهخدا
کفته . [ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) شکافته شده و ترکیده . (برهان ) (آنندراج ). شکافته و ترکیده و چاک شده و چاک زده و از هم بازشده و دوتاشده . (ناظم الاطباء). کفیده . کافته . کافتیده . غاچ خورده . دریده . (یادداشت مؤلف ) : ز دیوان بسی شد بپیکان هلاک بسی...
-
طه
لغتنامه دهخدا
طه . [ طاها ] (اِخ ) ابن مهنا الجبرینی الشافعی المحتد الحلبی المولد، العالم الفاضل المتقن العلامة المحقق واحدالدهر فی الفضائل . وی مفسرو محدث و بعلوم عقلی و نقلی محیط و مردی تیزخاطر و صاحب هوشی سرشار بود. در غور بمطالب بسی عمیق و مدقق بود با زهد و عف...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن اسحاق بن موسی بن مهران اصفهانی مکنی به ابونعیم . محدّثی مشهور است و کتابی مأثور دارد مسمّی بحلیةالأولیاء که نام شریف آن تصنیف منیف در السنه ٔ علماء دائر است ومضامین اعجازآئینش در صحف مناقب ائمه ٔ دین سائر،...