کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افرس
لغتنامه دهخدا
افرس . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) سوارکارتر. (یادداشت دهخدا).- امثال : افرس من بسطام . افرس من تمیم الفرسان . افرس من عامر . افرس من ملاعب الاسنة .و رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل فرس شود. || باهوشتر. بافراست تر. خوش قریحه تر. عبدالعزیزبن محمد القرشی (ک...
-
افرس
لغتنامه دهخدا
افرس . [ اِ ف ُ رِ ] (اِخ ) عنوان افری یا افرس بر جمعی از احکام اسپارتا اطلاق میشدکه عده ٔ ایشان پنج نفر بود و همه شان از میان افراد مدینه ٔ مزبور انتخاب میشدند. برخی از مورخان معتقدندکه مقام حکام مزبور را الیکورگوس پدید آورده است . وظیفه افریها مراق...
-
واژههای همآوا
-
عفرس
لغتنامه دهخدا
عفرس . [ ع ِ رِ ] (ع اِ) شیر بیشه ٔ قوی و توانا. (منتهی الارب ). اسد. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
حاجب
لغتنامه دهخدا
حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن زرارةبن عدس بن زید بن عبداﷲبن دارم الدارمی التمیمی . یکی از بزرگان و از پانزده تن حکام عرب است بجاهلیت . او رئیس قبیله ٔ تمیم بود، در زمان انوشیروان و چون انوشیروان قبیله ٔ تمیم را از ریف عراق منع کرد حاجب بخدمت او رسید و کم...